۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

نگاهی به گفتگو با مسعود سعد سلمان، شاعر پارسی‌گوی عهد غزنوی

نشر هرمس در تهران مجموعه ای با عنوان تاریخ شفاهی ادبیات قدیم ایران در دست انتشار دارد که جلد نخست این مجموعه " گفتگو با مسعود سعد سلمان" به قلم مجتبی عبدالله نژاد به تازگی منتشر شده است.

گفتگو با شاعران و نویسندگانی که سده ها پیش می زیسته اند کاری بدیع و در ادبیات فارسی بی سابقه است. به ویژه اگر این گفت و گو مستند بر دانسته های تاریخی و ادبی و سرشار از ارجاع به متون و اسناد باشد.

مسعود سعد سلمان، شاعر پارسی گوی عهد غزنوی ( نیمه دوم قرن پنجم و نیمه نخست قرن ششم هجری)، از جمله شاعرانی است که دانسته های محدودی در مورد زندگی وی به ما رسیده است. بسیاری از نقاط زندگی وی تاریک و مبهم است و با افسانه در آمیخته.

در مقایسه با شاعران هم ارزش از اقبال پژوهش گران کم بهره مانده است. نوآوری های او آن چنان که باید معرفی نشده و به جنبه های تاریخی و ارزش های ادبی شعر او به قدر کفایت نپرداخته اند.

نویسنده در این کتاب مسعود سعد سلمان را به روزگار معاصر احضار می کند و در دو نشست نفس‌گیر پرسش های جدی و مهمی را در باره زندگی و شعر او مطرح می کند.

شگرد نویسنده در بیرون کشیدن شاعر قرن ششم از زندان نای و قلعه سو و گفت و گوی مفصل با زبان امروزی و با استفاده از تعابیر رایج زمانه ما طراوت خاصی به این کتاب بخشیده است. در عین حال مسعود سعد سلمان که هم چشم بینای زمانه خود است و هم این چند قرن پس از حیات جسمانی خود را نظاره کرده و با تذکره ها و تفسیرهایی که بر شعرش نوشته اند آشناست دانش و تجربه کافی دارد تا پاسخ بسیاری از پرسش ها پیرامون شعر و زندگی خود را بدهد.

او همچنین با نظریات جدید نقد ادبی و تاریخ نگاری ادبی آشناست و نویسنده – مصاحبه گر- وی را در جایگاه زمانی یکسانی با خودش تصور کرده است. در همان آغاز نویسنده پیشنهاد می کند با زبان فارسی امروز سخن بگویند و مسعود سعد موافقت می کند و می گوید:

" تغییرات زبان فارسی در حدود مسایلی که ما قرار است در باب آنها سخن بگوییم، چندان بارز نیست."

با این تدبیر فاصله زمانی چند قرن از بین می رود و زبان کتاب امروزی و روان و خواندنی می شود.

زندگی شخصی و اوضاع سیاسی اجتماعی

گفت و گوی نخست بیشتر حول محور زندگی شخصی و اوضاع سیاسی اجتماعی دوران شاعر می گذرد.

از گفت و گو درباره زادگاه و نیاکان و دوران کودکی شاعر شروع می شود و به تحولات دوره جوانی و بزرگسالی او می رسد.

مصاحبه کننده با طرح پرسش های دقیق و هوشمندانه جزییات تاریخی و اطلاعات زندگینامه ای مفصلی در اختیار خواننده قرار می دهد. با توجه به کمبود شدید منابع قابل اتکا در باب زندگی مسعود سعد سلمان، ارزش و اهمیت پژوهش عبدالله نژاد آشکار می شود. او هر چه را در مورد عصر غزنوی نوشته شده خوانده است. دیوان شعر مسعود و دیوان شاعران همروزگار او و تذکره های دوران بعد را خوانده و هر نکته ای را که در مورد این شاعر در تاریخ و تاریخ ادبیات قابل دستیابی بوده در این کتاب عرضه کرده است.

فهرست منابع که در پایان کتاب آمده از جمله شامل آثاری است که اگر چه مستقیم به مسعود سعد سلمان نپرداخته اند در مورد زمانه و روزگار او یا همروزگاران او حاوی اطلاعاتی بوده اند.

این گفت و گو از یکنواختی و خسته کنندگی متون آکادمیک عاری است اما از خیال پردازی غیرمستند و داستان پردازی بی پایه و اساس نیز در آن خبری نیست.

در مواردی که نویسنده نتوانسته به ماهیت واقعی رخدادی پی ببرد آن را با ترفندهایی رها کرده و همچنان مبهم انگاشته است. مثلا در پاسخ : "پس در نقد کار عنصری شعری گفتید که خاقانی آن را دیده و از شما انتقاد کرده. نمی خواهید آن را بخوانید؟" مسعود سعد می گوید: " الان دیگر آن شعر از بین رفته. پس بهتر است حرفش را نزنیم."

اگر چه تذکره ها و آثار تاریخی برخی جزییات مربوط به زندگی شاعر را در اختیار نویسنده – مصاحبه کننده – گذاشته اند، بیشتر اطلاعات از آثار مسعود سعد استخراج شده است. عبدالله نژاد با خواندن دیوان شاعر و توجه به جزییات و درک روابط بینامتنی و فرامتنی و با احاطه بر دوران تاریخی و تحولات سیاسی –اجتماعی عصر شاعر موفق شده روایتی دقیق – در حد مقدورات – از زندگی آشفته یکی از ویژه ترین شاعران زبان پارسی به دست دهد.

مسعود در پاسخ به پرسشی در باب تاثیر زندان در کیفیت شعرش می گوید:

"زندان روی شعر من خیلی تاثیر گذاشت. اولین تاثیرش این بود که چون آن شعرها را بیشتر برای دل خودم می گفتم، تکلفی در آنها نبود. در نهایت سادگی بود. چون شعر دیگر برایم کالای لوکسی محسوب نمی شد. حدیث نفس بود، بث الشکوی و نفثه المصدور بود. اگر در حبسیات من دقت کنید، هم لغات و ترکیبات و هم ساخت نحوی این شعرها در نهایت فروتنی است. آن حالت اشرافی را ندارد. از ازدحام تصاویر و لغات فاخر و قافیه های شاذ و ترکیبات نادر خبری نیست. نخواسته ام خواننده را با این چیزها مرعوب کنم. چطور ممکن است وقتی کسی در یک زاغه تاریک اسیر عده ای غول بیابانی افتاده، با هزار درد و رنج و بدبختی، از فقر و گرسنگی بگیر تا بی خوابی و ناامیدی و تنهایی و نگرانی زن و بچه و خانواده، بتواند با قافیه ها بازی کند و شعرهای تصنعی بگوید؟ بحران زندگی اجازه نمی داد به بحران زبان دامن بزنم. فشار وقایع اجازه نمی داد درگیر بازی های زبانی بشوم."

شاعر به تفصیل در مورد جهان بینی و فضای غالب شعر خود سخن می گوید. از حسی بودن تصاویر شعر خود و استفاده کمتر از استعاره حرف می زند و در مقام مقایسه شعر شاعران دیگر را مثال می زند. از اهمیت تقدیر در ذهنیت و شعر وی سخن به میان می آید و به تاثیر وی بر شعر معاصر فارسی اشاره می شود. شعر " آنگاه پس از تندر" مهدی اخوان ثالث را بازسروده ای از یکی از شعرهای خود می داند: "چو شطرنج بازان دغایی بکرد/ مرا گفت هین شه کن و شه نبود." مسعود سعد عقیده دارد که شعر "آنگاه پس از تندر" همان مضمون شعر خود او را دارد.

"منتها من از تقدیر هستی شناختی خودم سخن می گویم، در حالی که اخوان با استفاده از این تصویر مضمونی سیاسی و اجتماعی ساخته. به مسایل سیاسی عصر شما اشاره کرده. کل آن شعر{ آنگاه پس از تندر} با نگاه به این بیت از حبسیه ی من ساخته شده."

در جایی دیگری از کتاب مسعود سعد با اشاره به مرگ دوست جوانش محمد علوی و دو بیت کوتاهی که در رثای او سروده و گفته: "در وفات محمد علوی/ خواستم زد به شعر یک دو نفس/ باز گفتم که در جهان پس از این/ زشت باشد که شعر گوید کس" می گوید: "من این را با تمام وجود درک می کردم. می دانستم که تبدیل مرگ دوستی مثل محمد علوی به مضمون هنری وقاحت مرگ را مخدوش می کند" و مصاحبه کننده با این حرفهای او بلافاصله یاد برشت و آدورنو و پل سلان می افتد که معتقد بودند شعر گفتن پس از آشوویتس خیانت است.

مسعود سعد در نهایت خود و شعر خود و مصیبت هایی را که بر او رفته سهم خود از تقدیر می داند و در توضیح به شعر شاعر همروزگار ما فروغ استناد می کند: " سرنوشت من همین بود. سهم من همین بود. آن شعر فروغ فرخزاد، شاعر معاصر خودتان را یادتان است که گفته: سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروک است و به چیزی در پوسیدگی و غربت نایل گشتن؟ سهم من هم همین بود. "

 

مراکش و مصر فیلم تاریخی درباره خروج حضرت موسی از مصر را توقیف کردند

فیلم تاریخی "خروج؛ خدایان و شاه ها" (Exodus: Gods and Kings) ساخته ریدلی اسکات که بازسازی روایت خروج حضرت موسی از مصر است، از برنامه اکران در سینماهای مصر و مراکش لغو شده است.

هیئت ممیزی وزارت فرهنگ مصر این فیلم را توقیف کرده و دلیل آن را وجود "خطاهای مذهبی و تاریخی" در این فیلم دانسته است.

پیشتر، فیلم تاریخی "نوح" ساخته دارن آرونوفسکی با بازی راسل کرو نیز به همین دلایل در مصر توقیف شده بود.

بر اساس گزارش ها به مدیران سینماها در مراکش نیز "به صورت شفاهی" گفته شده که این فیلم را با وجود اینکه پیشتر مجوز اکران در سینماها را داشت، از برنامه اکران حذف کنند.

به گزارش سایت "مدیا۲۴"، مدیر سینما ریف در کازابلانکا گفته است که به او گفته شده اگر این فیلم را اکران کند، سینمای او را تعطیل خواهند کرد.

در فیلم "خروج" کریستین بیل نقش موسی را بازی می کند. علاوه بر وی بازیگران سرشناس دیگری مثل جان تورتورو در نقش فرعون، بن کینگزلی، گلشیفته فراهانی، آرون پل و سیگورنی ویور در این فیلم حضور دارند.

حضرت موسی علاوه بر پیروان یهودیت، مورد احترام مسیحیان و مسلمانان نیز هست و عالمان مسلمان نمایش چهره پیامبران در فیلم ها را مجاز نمی دانند.

عیاری 'خانه پدری' را برای رفع توقیف 'سانسور نمی‌کند'

شاهرخ دستورنیا، مجری طرح فیلم "خانه پدری"، به کارگردانی کیانوش عیاری، گفته است که کارگردان، این فیلم را برای رفع توقیفش سانسور نخواهد کرد.

آقای دستورنیا به ایسکانیوز گفته است: "بعید است که کیانوش عیاری فیلم را سانسور کند، اگر قرار بود که عیاری موارد مورد بحث مجلس را از فیلم بیرون بیاورد چهار سال پیش این کار را انجام می‌داد."

مجری طرح فیلم در عین حال ابراز امیدواری کرده که مشکلات نمایش خانه پدری برطرف شده و این فیلم دوباره اکران شود.

خانه پدری هفته گذشته به طور محدود به نمایش در آمد اما به دنبال اعلام مخالفت کمیسیون فرهنگی مجلس توقیف شد.

سازمان سینمایی ایران، متولی امور سینمایی وزارت ارشاد، چندی پیش اعلام کرد که فیلم خانه پدری پس از ۴ سال توقیف، به صورت کامل و "بدون هیچ تغییری" از ۸ دی ماه روی پرده خواهد رفت.

این فیلم روز پنحشنبه در سه نوبت در سینمای کورش، در تهران، به نمایش درآمد. اما پیش از آن مرتضی آقاتهرانی، نماینده مجلس، گفت به دنبال جلسه‌ای با مقام‌های وزارت ارشاد این فیلم توقیف می‌شود.

مهدی هاشمی، شهاب حسینی، نازنین فراهانی و مهران رجبی از بازیگران این فیلم هستند و در آن به شکلی اپیزودیک رویدادهایی که ظرف دهه‌های مختلف در یک خانه اتفاق می‌افتند به تصویر کشیده می‌شود.

 

۱۳۹۳ دی ۶, شنبه

اصغر فرهادی، زندگی و سینما

تولد ادبیات سینمایی خیلی دیرتر از تولد خود سینما رخ داد. ضرورت نوشتن دربارۀ سینما، چه به صورت تاریخ‌نگاری و چه تحلیل و بررسی، تا دهه‌ها بعد از تولد این هنر احساس نشد. اگر آلفرد هیچکاک اولین فیلم بلندش را در ۱۹۲۵ ساخت، اولین کتاب دربارۀ سینمای او زودتر از سال ۱۹۵۷ منتشر نشد.

اما حالا این وضعیت با تولد مطالعات سینمایی و جدی گرفته شدن نقد فیلم تغییر زیادی کرده و سرعت بیشتری به تحلیل آثار فیلمسازان معاصر در قالب مقالۀ تحلیلی و کتاب داده است. اما حتی با وجود این سرعت گرفتن، می‌توان ادعا کرد که اولین کتاب انگلیسی زبان دربارۀ اصغر فرهادی، که در هجدهم آذر توسط انتشارات «کریتیکال پرس» منتشر شد، کمی دیر منتشر شده است.

نویسندۀ «اصغر فرهادی: زندگی و سینما» تینا حسن‌نیا، منتقد ایرانی-کانادایی، است. اگر این نکته را در نظر بگیریم که تنها کتاب منتشر شده به زبان فارسی که به نوعی ارتباطی با فرهادی دارد انتشار هفت فیلمنامۀ او توسط نشر چشمه در آبان‌ماه گذشته بوده، می‌توان گفت «اصغر فرهادی: زندگی و سینما» اولین کتاب تحلیلیِ تألیف شده دربارۀ این فیلمساز در هر زبانی است.

خانم حسن‌نیا، که اکنون در توری در آمریکای شمالی در حال معرفی این کتاب است، آغاز علاقه‌اش به سینمای ایران را حاصلِ مطالعه آکادمیک تئاتر، موسیقی و بعدها مطالعۀ نقدهای سینمایی می‌داند. او با نخل طلای طعم گیلاس (عباس کیارستمی) به طور جدی‌تر متوجه سینمای ایران شد و آموخته‌های آکادمیک‌اش را با این علاقه‌ تازه تلفیق کرد که حاصل آن در دراز مدت، نوشتن نقدهای متعدد بر فیلم‌های ایرانی و بلاخره نگارش کتاب «اصغر فرهادی» بوده است.

تماشای جدایی نادر از سیمین اولین آشنایی تینا حسن‌نیا با سینمای اصغر فرهادی بود، برخوردی چنان تأثیرگذار که او را ترغیب به تماشای همه آثار قبلی این فیلم‌ساز کرد. وقتی خانم حسن‌نیا به خلاء وجود کتابی تحلیلی دربارۀ فرهادی و عدم آشنایی با آثار اولیه فیلمساز در خارج از ایران پی ‌برد، تصمیم گرفت کتاب حاضر را بنویسد. او دربارۀ اهمیت فرهادی می‌گوید:

«فرهادی یک درام‌پردازِ به معنای واقعیِ کلمه مدرن است، به این مفهوم که او از فیلم‌نامه‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان قرن بیستمی درس‌های مهمی گرفته و بعد آن‌ها را تبدیل کرده به داستان‌هایی پرسرعت و ناتورالیستی که درکی پیچیده و پرظرافت از مسأله اخلاق را نشان می‌دهند. به علاوه فرهادی قادر است داستان‌هایی خلق کند که هم مشخصه‌های فرهنگی ایران را دارند و هم در عین حال بسیار جهانی‌اند. فکر نمی‌کنم هیچ کارگردان ایرانی دیگری تا به حال به چنین موازنه‌ای در این سطح رسیده باشد. و بالاخره این‌که در سینمای او شخصیت بد وجود ندارد. چند شخصیت فرعی، به خصوص در فیلم‌های اولیه‌اش، وجود دارند که آن طور که باید در نیامده‌اند، اما در مجموع او نشان می‌دهد که پشت کنش‌هایی که از آدم‌ها سر می‌زند چه انگیزه‌ها و منطقی پنهان است. فرهادی هرگز سعی نمی‌کند بیننده را متقاعد کند که حرکتی که از یک شخصیت سرزده درست است، به جایش او سعی می‌کند روی دلایل و انگیزه‌های در لحظه زمانی خاصی که آن کنش سر زده تأکید کند.»

در این کتاب یکصد صفحه‌ای، در هر فصل‌ یک فیلم از شش فیلم بلند فیلم‌ساز از رقص در غبار تا گذشته بررسی شده است. این واقعیت که سینمای فرهادی فقط در طی ده سال چنین جهش غول‌آسایی از نظر پختگی زبان هنری و موفقیت بین‌المللی داشته از نظر نویسنده کتاب پنهان نمانده است. او برای پر کردن حفره‌های موجود در یک روایت ادبی از زندگی و سینمای فرهادی با خود کارگردان مصاحبه کرده و معلومات حاصل شده از این گفتگو را در فصل اول کتاب منظور کرده است. او دربارۀ این مصاحبه و تسلط فرهادی بر سینما می‌گوید:

«او آدم بسیار باهوشی است که در وهلۀ اول کمی مصاحبه‌کننده را مرعوب می‌کند. اما فرهادی در عین حال خیلی آدم راحتی است که از حرف زدن دربارۀ جنبه‌های زیبایی‌شناختی فیلم‌هایش لذت می‌برد و با دقت و حوصله به هر سؤال جواب می‌دهد. فرهادی برای هر سوال جوابی حاضر آماده دارد که خودش نشان می‌دهد با چه باریک‌بینی و دقتی به جزیی‌ترین جنبه‌های سینمایش فکر کرده است.»

خانم حسن‌نیا دربارۀ سیر نگارش کتاب که در دوره‌ای فشرده و پنج ماه نوشته شده می‌گوید: «مطالب زیادی دربارۀ فرهادی به انگلیسی نوشته نشده. تحقیق من نشان داد که بیش‌تر مطالب نوشته شده دربارۀ او نقد فیلم‌هایش هستند، آن ‌هم معمولاً فقط دو فیلم آخر. مقدار زیادی مصاحبه از او موجود است، اما از یک جایی به بعد بیشتر سؤال‌ها تکراری‌اند. شیوه کار من این است که بیش‌تر به بررسی خود فیلم علاقه دارم تا بررسی سیر ساخته شدن فیلم یا بررسی سازندۀ آن. در هر فصل، اول خود فیلم را بررسی کرده‌ام، بعد نقد‌ها و نظرات دیگران را کنار آن بررسی گذاشته‌ام و بعد هم جایگاه آن فیلم را در کارنامه فرهادی تحلیل کرده‌ام.»

با وجود موفقیت جهانی فرهادی که شامل جوایز ارزنده‌ای مثل خرس طلایی برلین و اسکار بهترین فیلم خارجی می‌شود، بعضی از منتقدانِ نام‌آشنایِ غیرایرانی که مدافعان همیشگی سینمای ایران بوده‌اند از عدم علاقه‌شان به سینما فرهادی حرف زده‌اند. تینا حسن‌نیا دربارۀ این گرایش مخالف می‌گوید: «بعضی منتقدان گفته‌اند فیلم‌های فرهادی از نظر بصری پختگی ندارد. شاید این دربارۀ فیلم‌های اولش درست باشد، اما فرهادی در هر فیلم بهتر و بهتر شده است. جهشِ کیفیِ سینمای او به خصوص بین چهارشنبه سوری و دربارۀ الی بسیار پررنگ است. پختگی زبان بصری او به ویژه در فیلم‌هایی که با محمود کلاری کار کرده خیره‌کننده است. اما مخالفت بعضی منتقدان می‌تواند به خاطر وابستگی عمیق سینمای فرهادی به دیالوگ، ریتم سریع فیلم‌هایش و ملودراماتیک بودن داستان‌ها باشد که به نظر بعضی در تضاد با ارزش‌های سینمای هنری قرار می‌گیرد. ضمن احترام به نظر این دسته باید بگویم که فرهادی به اندازه کارگردان‌هایی مثل کیارستمی و تِسای مین لیانگ به دنیای سینمای هنری تعلق دارد.»

در پاسخ به این پرسش که فرهادی چگونه به غنای سینمای ایران افزوده است، خانم حسن‌زاده می‌گوید: «فرهادی نشان داد که می‌شود دربارۀ واقعیت‌های روزمره فیلم ساخت و نه تنها در دام ابتذال یا ملال نیفتاد بلکه حتی اثری زیبا، جریان‌آفرین و حاوی ارزش‌های‌ روشنفکرانه خلق کرد. او ثابت کرده که می‌شود فیلمی ساخت که عمیقاً در فرهنگ ایران ریشه داشته باشد، اما در عین حال صاحب زبانی جهانی باشد و هر تماشاگری در هرجایی از جهان بتواند با آن ارتباط برقرار کند.»

این که تینا حسن‌نیا، به عنوان زنی ایرانی-کانادایی، رسالت نوشتن اولین کتاب دربارۀ اصغر فرهادی را بر عهده گرفته نه تنها شاهدی است بر جنبه‌های فراملی سینمای فرهادی، بلکه اثبات نقش مهم سینمای او در احیای ارتباط قطع شدۀ بسیاری از ایرانیان خارج از کشور با ریشه‌های فرهنگی‌شان. سینمای فرهادی بیننده‌اش را وادار به تعامل با دنیای شخصیت‌هایی می‌کند که نمایندگان طبقات مختلف جامعه‌ای پرتلاطم‌اند. این کتاب تازه بخشی از آن دیالوگ فرهنگیِ پویایی ‌است که با تلنگر سینمای فرهادی شکل گرفته است.

مرتضی احمدی، بازیگر و صداپیشه ایرانی درگذشت

مرتضی احمدی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران در سن ۹۰ سالگی در اثر بیماری تنفسی در منزل خود در تهران درگذشت.

او مدت ها بود که از این بیماری رنج می برد.

آقای احمدی از جوانی کار خود را در تئاترهای تهران به عنوان پیش پرده خوان آغاز کرد و در این حرفه به شهرت و موفقیت رسید.

او بعدها به فعالیت در تئاتر، رادیو، دوبله، سینما و تلویزیون ادامه داد و تا سال های آخر عمر کم و بیش فعال بود.

اجرای ترانه تیتراژ فیلم حسن کچل ساخته علی حاتمی، دوبله نقش "روباه مکار" در مجموعه کارتونی پینوکیو و بازی در سریال آرایشگاه زیبا از جمله آثار به یاد ماندنی اوست.

صدای او در تعداد زیادی از نوارهای کاست حاوی داستان های کودکان که در سال های پس از انقلاب متداول شده بود هم شنیده می شد که برای چند نسل از ایرانیان خاطره انگیز است.

"قصه های پینوکیو" و "علیمردان خان" از جمله این داستان ها هستند.

 

 

 

مرتضی احمدی و آنچه از تهران قدیم برجای نهاد

مرتضی احمدی را بیشتر به عنوان دوبلور کارتون‌های معروف و برخی فیلم‌های سینمایی کمدی و بازیگر رادیو می‌شناسند، اما او در یک دهه آخر عمرش همتی را صرف کرد تا ثابت کند در حافظه شنیداری‌اش گنجینه‌هایی پنهان دارد که دوبلوری و صداپیشگی فرع بر آن است.

اگر از جعفر شهری به عنوان نویسنده و مولف کتاب تهران قدیم عبور کنیم، دو تن باقی می‌مانند که در شناخت گوشه‌های دیگری از فرهنگ عامیانه تهران قدیم تلاش‌های فراوانی صورت دادند. "اسماعیل خان مهرتاش" با آموزشگاه "جامعه باربد" که علاوه بر ردیف‌دانی و آموزش ردیف آوازی مکتب تهران، دستی چیره در آوازهای کوچه باغی داشت.اوبه شاگردانش علاوه بر آموزش موسیقی، پیش‌پرده خوانی و برخی ترانه‌های ضربی و عامیانه تهران قدیم را آموزش داد. نفر دوم مرتضی احمدی است که چه در نوشتن آنچه در حافظه از تهران قدیم داشت و چه در اجرای برخی ترانه‌های عامیانه تلاشی اثرگذار صورت داد. مهمترین وجه مشترک این دو در ثبت و ضبط برخی ضربی‌ها و ترانه‌های عامیانه بود. آثار مهرتاش را شاگرد او محمد منتشری در آلبوم هفت سین و برخی ترانه‌های کوچه باغی منتشر کرد و کارهای مرتضی احمدی را خودش در آلبوم‌هایی با عنوان صدای تهرون قدیم یک و دو و برخی آثار دیگر.

۴۰۰ ترانه ضربی و ۱۵۰ ترانه فکاهی

به نوشته حبیب الله نصیری‌فر در کتاب مردان سنتی و نوین ایران" مرتضی احمدی بیش از چهارصد ترانهٔ ضربی و صد و پنجاه ترانهٔ فکاهی خوانده است" که از پرکاری او در این حوزه خبر می‌دهد. احمدی آخرین بازمانده از ۱۹ نفر برنامه شما و رادیو بود که در سال ۱۳۴۰ آن را آغاز کردند و بعدها با عنوان صبح جمعه با شما استمرار یافت که به نظر می‌رسد بسیاری از این ضربی ها در همین برنامه ها اجرا شد.

در بازار کنونی موسیقی نزدیک به ده آلبوم از مرتضی احمدی موجود است که سه آلبوم آن در حوزه موسیقی و ترانه‌ها و ضربی‌خوانی‌های تهران قدیم است و بقیه عمدتا به خواندن قصه‌هایی در فضای شعر و طنز برای کودکان مرتبط است.

در چند سال اخیر که مجموعه انیمیشن شکرستان حسابی میان بزرگ و کوچک، جا بازکرد،قطعا بخشی از این اقبالش را باید وامدار صدای مرتضی احمدی بداند که به عنوان راوی آن مجموعه سخن می‌گفت. صدایی نمکین و طنز آلود و خش‌دار و تودماغی که خنده و کمدی از سر روی آن می‌بارید. صدایی که ایرانیان بیش از ۶۰ سال از آن خاطره داشتند،از سال‌هایی که او به رادیو آمد و تا دوره اوج کاری او با پرویز خطیبی و خلق شخصیتی معروف به نام "بابا شمل"؛ آدمی برخواسته از جنوب شهر؛ مزه ریز،اما کم‌سواد و پرمدعا با تمامی تناقض‌های درونی وبیرونی یک شخصیت تهرانی جنوب شهری که در همه کارها دخالت می‌کرد و هر از گاه آوازکی هم می خواند.پرسوناژی که به نظر می‌رسد بعدها سرمشق خلق شخصیت‌هایی چون " ملون" با صدای منوچهر نوذری شد.

نکته مهم در معرفی این گونه شخصیت‌ها تحقیق‌های میدانی آقای احمدی بود وسرک کشیدنش به کوچه، پس کوچه‌ها و بازار تهران و آشنایی از نزدیکش با انواع مشاغل و سر وکله زدن با افراد استخواندار هر حرفه و پیشه.چنانکه درباره شخصیت رادیویی معروف هردمبیل به ایسنا گفته بود" واقعی بود و من شخصا آن را سر چهارراه حسن‌آباد دیده بودم.یک آدم فقیر و بدبختی بود."

این تلاش ها در همان حد متوقف نماند و در قالب‌های دیگری هم بروز کرد، از جمله تلاش او و پرویز پرستویی در انتشار کاست‌هایی برای رانندگان کامیون تا آنها را هنگام راندن در جاده‌ها سرگرم سازد که به گفته پرستویی در گفت و گو با ایسنا" بسیار هم مورد توجه قرار گرفته بود."

از نقالی چیره‌دست تا پیش‌پرده‌خوانی منتقد

سر این که علی حاتمی و آهنگسازش اسفندیار منفردزاده، برای راوی نخستین فیلمش، حسن کچل(سال ۱۳۴۸) به سراغ او رفت و شش دقیقه ابتدایی فیلم را با نقالی مرتضی احمدی آغاز کرد به همین آشنایی عمیق احمدی از فرهنگ شفاهی و پیش پرده‌خوانی‌هایی که او از حفظ بود، ارتباط داشت. حاتمی آنچنانکه احمدی در کتاب زندگی نامه خود(من و زندگی- انتشارات ققنوس ۱۳۸۷) اشاره کرده است" با او در یک محله زندگی می‌کردند و برادر حاتمی نیز در رادیو کار می‌کرد" همین آشنایی سبب شد تا بعدها در سریال سلطان صاحب‌قران هم این گونه همکاری استمرار یافت.

در کارنامه کاری مرتضی احمدی پیش‌پرده‌خوانی برخی از نمایش‌های لاله‌زاری بروز و ظهوری جدی دارد. برخی از پیش پرده‌هایش، از جمله پیش‌پرده‌ای که برای کارگران راه آهن خواند، بار سیاسی پیدا کرد و حتی به اعتراض و اعتصاب کارگران انجامید که پای احمدی را به زندان هم کشاند.

جالب اینکه کتاب «پیش‌پرده و پیش‌پرده‌خوانی» او در دوره وزارت ارشادی دولت محمود احمدی‌نژاد، امکان انتشار نیافت و چند سالی در بخش ممیزی ارشاد منتظر صدور مجوز انتشار بود. احمدی در گفت وگویی که مهرماه ۹۲(در آغازین روزهای شروع به کار دولت حسن روحانی) با خبرگزاری ایسنا داشت گفت " چهار کتاب در بازار برای چاپ دارم که مقابل دو تا از کتاب‌هایم را گرفته‌اند و تجدید چاپ نمی‌شود؛"کهنه‌های همیشه نو" و "فرهنگ بر و بچه‌های تهرون" از جمله کتاب‌هایی هستند که وزارت ارشاد مقابل چاپش را گرفته است و ایراد کارم را هم نمی‌گویند". کتاب کهنه‌های همیشه نو ۸ بار تجدید چاپ شد و در دولت اقای احمدی‌نژاد از انتشار چاپ‌های بعدی آن جلوگیری به عمل آمد. دو کتاب دیگر آقای احمدی "من و زندگی" و " پرسه در احوالات ترون و ترونیا" است که به همراه کتاب پنجم او با عنوان"پیش‌‌پرده و پیش‌پرده‌خوانی" منتشر شد. کتاب اخیر او هم مدت‌ها در اداره کتاب وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز بود. در همین کتاب اخیر است که آقای احمدی در مقدمه‌اش از به زندان رفتنش با پرویز خطیبی به خاطر سرودن و خواندن یک پیش پرده یاد می کند. پیش پرده‌ای که ماموران ساواک گمان کردند به اشرف پهلوی(خواهر شاه) توهین شده است و به ضرب و شتم و بازداشت یک روزه این دو تن انجامید. به نوشته آقای احمدی سانسور پیش پرده‌ها را یک بانوی آمریکایی انجام می‌داد.

از جمله کارهای اخیر آقای احمدی، تک آهنگ "حاجی فیروزه سالی یک روزه" بود که سال ۹۲ منتشر شد. ترانه-ضربی‌ای که روحیه طنز و انتقاد از اوضاع اجتماعی و اقتصادی این روزهای تهران را می توان در آن به عینه مشاهده کرد به خصوص آنجا که می‌خواند:  

سالی که گذشت سال بد بود
سالی بد و بد ز بد بتر بود
ای سال برنگردی، بری دیگه بر نگردی

مردا رو اخته کردی، زنا رو شلخته کردی
دکونا رو تخته کردی، هَمّه رو خسته کردی

ای سال بر نگردی ، بری دیگه برنگردی

 

۱۳۹۳ آذر ۲۷, پنجشنبه

حسین علیزاده نشان هنر شوالیه دولت فرانسه را نپذیرفت

حسین علیزاده، آهنگساز و نوازنده ایرانی، نشان هنر و ادب شوالیه دولت فرانسه را نپذیرفت.

آقای علیزاده در نامه ای سرگشاده گفته است که به نام "حسین علیزاده" قناعت می کند و به آن پیشوند یا پسوندی نخواهد افزود.

نشان هنر و ادب شوالیه سالهاست از سوی وزارت فرهنگ فرانسه به هنرمندان اعطا می‌شود و تاکنون تعدادی از هنرمندان و نویسندگان ایرانی نیز این نشان را دریافت کرده اند.

در بخشی از نامه حسین علیزاده آمده است: "شاید اگر در دیار ما توجه و درک از هنر والای موسیقی همان‌طور که نزد مردم است، نزد مسئولان - که باید خدمتگزاران تاریخ و فرهنگ و هنر باشند- می‌بود، یک هدیه و عنوان غیر خودی این همه انعکاس نداشت. وقتی در فضای هنری نور کافی نباشد، چراغی کوچک خورشید می شود. اما من ضمن قدردانی از مسئولین کشور و سفارت فرانسه، به احترام مردم هنرپرور و هنردوست ایران، به نام حسین علیزاده قناعت کرده، تا آخر عمر به آن پیشوند یا پسوندی نخواهم افزود."

حسین علیزاده از مطرح ترین چهره های موسیقی سنتی ایران است و طی بیش از سی سال فعالیت هنری، به عنوان الگویی برای آفرینش و اجرای موسیقی نوآورانه سنتی شناخته شده است.

ببینید: گفت‌وگوی بی بی سی فارسی با حسین علیزاده

حسین علیزاده در بخش دیگری از نامه خود نوشته است: "ضمن تبریک به تمام بزرگان ایران و جهان که نشان با ارزش شوالیه را دریافت کرده‌اند، خود را بی‌نیاز از دریافت هر نشانی دانسته، همچنان اندر خم کوی دوست و به شوق عشق تا آخر عمر خواهم ایستاد. با سپاس از تمام مردم هنردوست ایران و جهان."

"نشان هنر و ادب" ازجمله جوایز جانبی "نشان ملی لیاقت" است که هر سال به نزدیک به ۳۰۰ نفر به ترتیب اهمیت در سه بخش فرمانده، افسر و شوالیه اهدا می‌شود.

پیشتر کسانی چون محمدرضا شجریان (خواننده)، شهرام ناظری (خواننده)، جلال ستاری (اسطوره شناس)، عباس کیارستمی (کارگردان سینما)، اصغر فرهادی ( کارگردان سینما)، لیلا حاتمی (بازیگر)، محمدعلی سپانلو (شاعر و نویسنده)، رضا سیدحسینی (مترجم)، و پری صابری (کاگردان تئاتر) این نشان را دریافت کرده بودند.

در هفته‌های اخیر نیز در چند مراسم خصوصی در خانه سفیر فرانسه در تهران، کامبیز درم‌بخش (کارتونیست)، داریوش مهرجویی (فیلمساز)، محمود دولت‌آبادی (نویسنده) و لی‌لی گلستان (مترجم و نگارخانه‌دار) این نشان را دریافت کردند.

 

۱۳۹۳ آذر ۲۴, دوشنبه

انوشيروان ارجمند، بازيگر سينما و تلويزيون درگذشت

انوشيروان ارجمند، بازيگر پيشکسوت سينما و تلويزيون ظهر روز يکشنبه درگذشت.

آقای ارجمند از مدتی پيش بهدليل بيماری قلبی در بيمارستان پارسيان تهران بستری شده بود. او متولد مهرماه ۱۳۲۰ در زاهدان و برادر بزرگتر داريوش ارجمند، بازيگر سينما است

پسر او برزو ارجمند و دخترش بهار هم بازيگر سينما و تلويزيون هستند
انوشيروان ارجمند از اواخر دهه ۴۰ بعنوان بازيگر و کارگردان تئاتر در مشهد فعاليت خود را آغاز کرد.

او در مجموعههای مختارنامه، امامعلی، روزی روزگاری و چند فيلم ايفای نقش کرده است.

۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

نامزدهای ۲۰۱۵ گلدن گلوب اعلام شد؛ مرد پرنده پیشتاز است

نامزدهای ۲۰۱۵ گلدن گلوب اعلام شد، در این فهرست، فیلم مرد پرنده با نامزدی در هفت رشته، بالاتر از سایر فیلم‌ها ایستاده است. مایکل کیتون نقش اول این فیلم را بازی می‌کند که داستان یک بازیگر ورشکسته است که روزی نقش یک ابرقهرمان مشهور را بازی می‌کرده است.

دو فیلم پسربچگی و بازی تقلید هم با نامزدی در پنج عنوان از امیدهای این دوره از جایزه گلدن گلوب هستند.

پسربچگی، شکارچی روباه، بازی ساختگی، سلما و تئوری همه‌چیز نامزدهای بهترین فیلم این دوره گلدن گلوب هستند.

برای به دست آوردن عنوان بهترین فیلم کمدی یا موزیکال، فیلم‌های مرد پرنده، هتل بزرگ بوداپست، در دل جنگل، غرور و قدیس وینسنت با هم رقابت می‌کنند.

نامزدهای عنوان بهترین هنرپیشه مرد در فیلم های درام این دوره از جایزه گلدن گلوب، ادی ردماین در فیلم تئوری همه چیز، بندیکت کامبربچ برای فیلم بازی تقلید، استیو کارل برای بازی در فیلم شکارچی روباه، دیوید ویلوو برای فیلم سلما و جک گایلنهال برای فیلم شب کراولر هستند.

بهترین هنرپیشه مرد در فیلم‌های موزیکال یا کمدی از بین مایکل کیتون برای مرد پرنده، بیل موری برای قدیس وینسنت، رالف فاینس برای هتل بزرگ بوداپست، ژاکوئین فونیکس برای خباثت ذاتی یا کریستوف والتز در فیلم چشم‌های بزرگ انتخاب خواهد شد.

نامزدهای جایزه بهترین هنرپیشه زن فیلم‌های درام، جولین مور برای فیلم هنوز آلیس، ریس ویترسپون برای فیلم وحشی، روزاموند پایک برای فیلم دختر ناپدید شده، فلیسیتی جونز برای فیلم تئوری همه چیز و جنیفر انیستون برای فیلم کیک هستند.

بهترین هنرپیشه زن فیلم موزیکال و کمدی از میان امی آدامز برای فیلم چشم‌های بزرگ، جولین مور برای فیلم نقشه ستاره‌ها، امیلی بلانت برای فیلم در جنگل، هلن میرن برای فیلم سفر صد فوتی، کوونژانی والیس برای فیلم آنی انتخاب خواهد شد.

ریچارد لینکلتر برای فیلم پسربچگی، آلخاندرو ایناریتو برای فیلم مرد پرنده، آوا داورنای برای فیلم سلما، وس آندرسون برای فیلم هتل بزرگ بوداپست و دیوید فینچر برای فیلم دختر ناپدید شده، نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای بهترین کارگردانی هستند.

بهترین هنرپیشه زن سریال‌های تلویزیونی از میان رابین رایت برای خانه پوشالی، ویولا دیویس برای سریال "چطور از مجازات قتل گریخت"، جولین مارگولیس برای سریال همسر خوب، روث ویلسون برای سریال "سَر و سِر"، کلیر دینز برای سریال هوملند انتخاب خواهد شد.

سریال‌های نارنجی سیاه تازه است، دره سیلیکون، شفاف، دخترها، جینِ باکره، نامزدهای جایزه بهترین سریال تلویزیونی گلدن گلوب هستند.

جایزه بهترین هنرپیشه زن در سریال‌های موزیکال یا کمدی به جولیا لوئیس برای سریال ویپ، تیلور شیلینگ برای برای سریال نارنجی سیاه تازه است، لنا دانهام برای سریال دخترها، ادی فالکو برای پرستار جکی یا جینا رودریگز برای بازی در سریال جین باکره خواهد رسید.

بهترین هنرپیشه مرد سریال‌های تلویزیونی موزیکال و کمدی از میان جفری تامبور برای سریال شفاف، ریکی جروایس. برای سریال درک، لوئیس سی‌کی برای سریال لوئی، دان چیدل برای سریال خانه‌ای از دروغ و ویلیام میکی برای سریال شفاف انتخاب خواهد شد.

یک فیلم اسرائیلی امسال در کنار چهار فیلم خارجی دیگر نامزد بهترین فیلم‌ خارجی گلدن گلوب است. فیلم گت: محاکمه ویویان آمسالم گت به کارگردانی مشترک رونیت و شلومی الکابتز یکی از نامزدهای بهترین فیلم خارجی این دوره است.

فیلم آیدا محصول مشترک لهستان و دانمارک، لویاتان از روسیه، فیلم قوه قهریه (فورس ماژور) از سوئد و نارنگی‌ها از استونی، دیگر نامزدهای بهترین فیلم خارجی این دوره از گلدن گلوب هستند.

اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود هر سال بعد از بررسی تولید‌ات سینمایی و تلویزیونی به برگزیدگان این رشته‌ها جایزه می‌دهد.

در هفتاد و یکمین دوره این مراسم جایزه بهترین فیلم به فیلم سینمایی کلاهبردار آمریکایی رسید.

مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب یازدهم ژانویه (۲۱ دی‌ ماه) در لس آنجلس برگزار می‌شود.

 

اصغر فرهادی، زندگی و سینما

تولد ادبیات سینمایی خیلی دیرتر از تولد خود سینما رخ داد. ضرورت نوشتن دربارۀ سینما، چه به صورت تاریخ‌نگاری و چه تحلیل و بررسی، تا دهه‌ها بعد از تولد این هنر احساس نشد. اگر آلفرد هیچکاک اولین فیلم بلندش را در ۱۹۲۵ ساخت، اولین کتاب دربارۀ سینمای او زودتر از سال ۱۹۵۷ منتشر نشد.

اما حالا این وضعیت با تولد مطالعات سینمایی و جدی گرفته شدن نقد فیلم تغییر زیادی کرده و سرعت بیشتری به تحلیل آثار فیلمسازان معاصر در قالب مقالۀ تحیلی و کتاب داده است. اما حتی با وجود این سرعت گرفتن، می‌توان ادعا کرد که اولین کتاب انگلیسی زبان دربارۀ اصغر فرهادی، که در هجدهم آذر توسط انتشارات «کریتیکال پرس» منتشر شد، کمی دیر منتشر شده است.

نویسندۀ «اصغر فرهادی: زندگی و سینما» تینا حسن‌نیا، منتقد ایرانی-کانادایی، است. اگر این نکته را در نظر بگیریم که تنها کتاب منتشر شده به زبان فارسی که به نوعی ارتباطی با فرهادی دارد انتشار هفت فیلمنامۀ او توسط نشر چشمه در آبان‌ماه گذشته بوده، می‌توان گفت «اصغر فرهادی: زندگی و سینما» اولین کتاب تحلیلیِ تألیف شده دربارۀ این فیلمساز در هر زبانی است.

خانم حسن‌نیا، که اکنون در توری در آمریکای شمالی در حال معرفی این کتاب است، آغاز علاقه‌اش به سینمای ایران را حاصلِ مطالعه آکادمیک تئاتر، موسیقی و بعدها مطالعۀ نقدهای سینمایی می‌داند. او با نخل طلای طعم گیلاس (عباس کیارستمی) به طور جدی‌تر متوجه سینمای ایران شد و آموخته‌های آکادمیک‌اش را با این علاقه‌ تازه تلفیق کرد که حاصل آن در دراز مدت، نوشتن نقدهای متعدد بر فیلم‌های ایرانی و بلاخره نگارش کتاب «اصغر فرهادی» بوده است.

تماشای جدایی نادر از سیمین اولین آشنایی تینا حسن‌نیا با سینمای اصغر فرهادی بود، برخوردی چنان تأثیرگذار که او را ترغیب به تماشای همه آثار قبلی این فیلم‌ساز کرد. وقتی خانم حسن‌نیا به خلاء وجود کتابی تحلیلی دربارۀ فرهادی و عدم آشنایی با آثار اولیه فیلمساز در خارج از ایران پی ‌برد، تصمیم گرفت کتاب حاضر را بنویسد. او دربارۀ اهمیت فرهادی می‌گوید:

«فرهادی یک درام‌پردازِ به معنای واقعیِ کلمه مدرن است، به این مفهوم که او از فیلم‌نامه‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان قرن بیستمی درس‌های مهمی گرفته و بعد آن‌ها را تبدیل کرده به داستان‌هایی پرسرعت و ناتورالیستی که درکی پیچیده و پرظرافت از مسأله اخلاق را نشان می‌دهند. به علاوه فرهادی قادر است داستان‌هایی خلق کند که هم مشخصه‌های فرهنگی ایران را دارند و هم در عین حال بسیار جهانی‌اند. فکر نمی‌کنم هیچ کارگردان ایرانی دیگری تا به حال به چنین موازنه‌ای در این سطح رسیده باشد. و بالاخره این‌که در سینمای او شخصیت بد وجود ندارد. چند شخصیت فرعی، به خصوص در فیلم‌های اولیه‌اش، وجود دارند که آن طور که باید در نیامده‌اند، اما در مجموع او نشان می‌دهد که پشت کنش‌هایی که از آدم‌ها سر می‌زند چه انگیزه‌ها و منطقی پنهان است. فرهادی هرگز سعی نمی‌کنند بیننده را متقاعد کنند که حرکتی که از یک شخصیت سرزده درست است، به جایش او سعی می‌کند روی دلایل و انگیزه‌های در لحظه زمانی خاصی که آن کنش سر زده تأکید کند.»

در این کتاب یکصد صفحه‌ای، در هر فصل‌ یک فیلم از شش فیلم بلند فیلم‌ساز از رقص در غبار تا گذشته بررسی شده است. این واقعیت که سینمای فرهادی فقط در طی ده سال چنین جهش غول‌آسایی از نظر پختگی زبان هنری و موفقیت بین‌المللی داشته از نظر نویسنده کتاب پنهان نمانده است. او برای پر کردن حفره‌های موجود در یک روایت ادبی از زندگی و سینمای فرهادی با خود کارگردان مصاحبه کرده و معلومات حاصل شده از این گفتگو را در فصل اول کتاب منظور کرده است. او دربارۀ این مصاحبه و تسلط فرهادی بر سینما می‌گوید:

«او آدم بسیار باهوشی است که در وحلۀ اول کمی مصاحبه‌کننده را مرعوب می‌کند. اما فرهادی در عین حال خیلی آدم راحتی است که از حرف زدن دربارۀ جنبه‌های زیبایی‌شناختی فیلم‌هایش لذت می‌برد و با دقت و حوصله به هر سؤال جواب می‌دهد. فرهادی برای هر سوال جوابی حاضر آماده دارد که خودش نشان می‌دهد با چه باریک‌بینی و دقتی به جزیی‌ترین جنبه‌های سینمایش فکر کرده است.»

خانم حسن‌نیا دربارۀ سیر نگارش کتاب که در دوره‌ای فشرده و پنج ماه نوشته شده می‌گوید: «مطالب زیادی دربارۀ فرهادی به انگلیسی نوشته نشده. تحقیق من نشان داد که بیش‌تر مطالب نوشته شده دربارۀ او نقد فیلم‌هایش هستند، آن ‌هم معمولاً فقط دو فیلم آخر. مقدار زیادی مصاحبه از او موجود است، اما از یک جایی به بعد بیشتر سؤال‌ها تکراری‌اند. شیوه کار من این است که بیش‌تر به بررسی خود فیلم علاقه دارم تا بررسی سیر ساخته شدن فیلم یا بررسی سازندۀ آن. در هر فصل، اول خود فیلم را بررسی کرده‌ام، بعد نقد‌ها و نظرات دیگران را کنار آن بررسی گذاشته‌ام و بعد هم جایگاه آن فیلم را در کارنامه فرهادی تحلیل کرده‌ام.»

با وجود موفقیت جهانی فرهادی که شامل جوایز ارزنده‌ای مثل خرس طلایی برلین و اسکار بهترین فیلم خارجی می‌شود، بعضی از منتقدانِ نام‌آشنایِ غیرایرانی که مدافعان همیشگی سینمای ایران بوده‌اند از عدم علاقه‌شان به سینما فرهادی حرف زده‌اند. تینا حسن‌نیا دربارۀ این گرایش مخالف می‌گوید: «بعضی منتقدان گفته‌اند فیلم‌های فرهادی از نظر بصری پختگی ندارد. شاید این دربارۀ فیلم‌های اولش درست باشد، اما فرهادی در هر فیلم بهتر و بهتر شده است. جهشِ کیفیِ سینمای او به خصوص بین چهارشنبه سوری و دربارۀ الی بسیار پررنگ است. پختگی زبان بصری او به ویژه در فیلم‌هایی که با محمود کلاری کار کرده خیره‌کننده است. اما مخالفت بعضی منتقدان می‌تواند به خاطر وابستگی عمیق سینمای فرهادی به دیالوگ، ریتم سریع فیلم‌هایش و ملودراماتیک داستان‌ها باشد که به نظر بعضی در تضاد با ارزش‌های سینمای هنری قرار می‌گیرد. ضمن احترام به نظر این دسته باید بگویم که فرهادی به اندازه کارگردان‌هایی مثل کیارستمی و تِسای مین لیانگ به دنیای سینمای هنری تعلق دارد.»

در پاسخ به این پرسش که فرهادی چگونه به غنای سینمای ایران افزوده است، خانم حسن‌زاده می‌گوید: «فرهادی نشان داد که می‌شود دربارۀ واقعیت‌های روزمره فیلم ساخت و نه تنها در دام ابتذال یا ملال نیفتاد بلکه حتی اثری زیبا، جریان‌آفرین و حاوی ارزش‌های‌ روشنفکرانه خلق کرد. او ثابت کرده که می‌شود فیلمی ساخت که عمیقاً در فرهنگ ایران ریشه داشته باشد، اما در عین حال صاحب زبانی جهانی باشد و هر تماشاگری در هرجایی از جهان بتواند با آن ارتباط برقرار کند.»

این که تینا حسن‌نیا، به عنوان زنی ایرانی-کانادایی، رسالت نوشتن اولین کتاب دربارۀ اصغر فرهادی را بر عهده گرفته نه تنها شاهدی است بر جنبه‌های فراملی سینمای فرهادی، بلکه اثبات نقش مهم سینمای او در احیای ارتباط قطع شدۀ بسیاری از ایرانیان خارج از کشور با ریشه‌های فرهنگی‌شان. سینمای فرهادی بیننده‌اش را وادار به تعامل با دنیای شخصیت‌هایی می‌کند که نمایندگان طبقات مختلف جامعه‌ای پرتلاطم‌اند. این کتاب تازه بخشی از آن دیالوگ فرهنگیِ پویایی ‌است که با تلنگر سینمای فرهادی شکل گرفته است.

 

سینماگران ایرانی در جوایز آسیا-پاسیفیک برنده چندین جایزه شدند

سینماگران ایرانی چندین جایزه از جوایز هشتمین دوره رقابت های سینمایی آسیا-پاسیفیک را از آن خود کردند.

در این مراسم که شامگاه ۱۱ دسامبر در بریسبان استرالیا برگزار شد، رخشان بنی اعتماد با فیلم "قصه‌ها" جایزه بزرگ هیئت داوران آسیا پاسیفیک را دریافت کرد.

جوایز آسیا پاسیفیک هر سال به فیلم های برگزیده قاره آسیا و اقیانوسیه تعلق می گیرد. ریاست هیئت داوران این دوره از جوایز بر عهده اصغر فرهادی،‌ کارگردان ایرانی، بود.

فیلم "لویاتان" ساخته الکساندر رودنیانسکی از روسیه جایزه بهترین فیلم شد و نوری بیلگه جیلان از ترکیه برای فیلم "خواب زمستانی" برنده جایزه بهترین کارگردانی شد.

"خواب زمستانی" در جشنواره سینمایی کن امسال برنده نخل طلا شده بود.

جایزه بهترین فیلمنامه به "ملبورن" نوشته نیما جاویدی از ایران رسید و جایزه بهترین فیلم مستند نیز به "هزار و یک سیب" به کارگردانی طاها کریمی اعطا شد.

طاها کریمی، فیلمساز ایرانی این فیلم، سال گذشته در سانحه‌ رانندگی در سلیمانیه عراق درگذشت.

همچنین مریلا زارعی برای بازی در فیلم "شیار ۱۴۳" شایسته تقدیر در رشته بهترین بازیگر زن شد. جایزه اصلی این رشته به لو ژونگ،‌ برای بازی در فیلم "بی خوابی قرمز" رسید.

جایزه بهترین بازیگر مرد را کلیف کرتیس نیوزلندی برای بازی در فیلم "اسب سیاه" از آن خود کرد.

همچنین رضا درمیشیان، کارگردان‌، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس ایرانی، جایزه آکادمی نت‌پک را برای فیلم "عصبانی نیستم" دریافت کرد. این جایزه ۱۰ هزار دلاری به استعداد خوش آتیه در سینما داده می شود.

دومین ساخته رضا درمیشیان که در جشنواره فجر از طرف برخی افراد و رسانه‌های اصولگرا به عنوان "حامی فتنه" به شدت مورد حمله قرار گرفته بود، علیرغم آنکه در پنج رشته کاندیدای دریافت سیمرغ شده بود وادار به انصراف از بخش مسابقه شد. این فیلم اجازه اکران در ایران را نیافته است.

این جوایز که از سوی دولت استرالیا با همکاری یونسکو و انجمن تهیه کنندگان بین المللی اهدا می شود، اولین بار در سال ۲۰۰۷ افتتاح شد.

 

۱۳۹۳ آذر ۱۸, سه‌شنبه

سه گدار موسیقی تارا تیبا

همان طور که "از اینجا تا به بیرجند سه گدار" است، موسیقی تارا تیبا هم در سه گدار به اینجا رسیده است.

تارا تیبا که آلبوم موسیقی "رویای ایرانی" را به تازگی منتشر کرده است، بسیاری از کارهای فاخر و خاطره انگیز موسیقی ایرانی را با تنظیم جدید خوانده و با همراهی گروهی از نوازندگان موسیقی جز خوانده است.

آنچه که موسیقی ایرانی و موسیقی جَز (جاز) را به هم نزدیک می کند، تاکید هر دو نوع از موسیقی بر بداهه نوازی و بداهه خوانی است.

موسیقی دانان در هر دوی این سبک ها باید به سطحی از دانش و توانایی موسیقایی برسند که بتوانند در لحظه اجرا کنند.

گزارش رادیویی درباره آلبوم تارا تیبا را بشنوید

سه گدار در دو کشور و در یک نگاه

بین خودمان باشد، اما شما چند کودک و نوجوان ایرانی می شناسید که موسیقی سنتی ایرانی گوش کند؟ من که اصلا نمی شناسم.

تارا تیبا که حالا آواز سنتی ایرانی می خواند، یکی از آن کودکان بوده که موسیقی را با سبک غربی آن آغاز کرده است.

می گوید که از حدود هفت سالگی، شروع به یادگیری موسیقی کرده و شش سالی را به فراگیری نواختن پیانوی کلاسیک گذرانده است.

تا آنکه در پانزده سالگی "به پیشنهاد همایون خرم برای یادگیری درس آوازی موسیقی ایرانی" سر کلاس هنگامه اخوان می رود.

در گدار دوم از شکل گیری شخصیت موسیقایی تارا تیبا، او برای هفت سال نزد خانم اخوان که از خوانندگان و موسیقی دانان به نام ایرانی است، آواز سنتی را فرا می گیرد.

تارا در دانشگاه رشته معماری می خواند. می گوید که آواز در دانشگاه های موسیقی ایران تدریس نمی شود. از تحصیل در رشته معماری هم پشیمان نیست. می گوید که چشمش را به دنیای هنر باز کرده است.

گدار سوم در سفر موسیقایی او بعد از مهاجرت اتفاق می افتد. به شهر پرت در استرالیا می رود و در آنجا در رشته موسیقی جز شروع به تحصیل می کند.

در همان دوره با نوازندگانی آشنا می شود که بسیاری از آنها از طریق او با موسیقی ایرانی آشنا می شوند و کم کم شروع می کنند به اجرای موسیقی.

موسیقی خالقی که تلفیقی تر بود

حالا گروه او متشکل از شش نفر است. یک نوازنده ساکسیفون، یک نوازنده دابل باس (کنترا باس)، یک نوازنده درامز، یک نوازنده گیتار و باقلاما و یک نوازنده دف و ضرب او را همراهی می کنند.

اما تارا تیبا موسیقی خود را موسیقی تلفیقی نمی داند. او موسیقی اش را موسیقی سنتی ایرانی می داند و برای این مدعا دلیل هم دارد.

می گوید که موسیقی سنتی ایران و موسیقی جز هر دو مبتنی بر بداهه خوانی و بداهه نوازی هستند. هرچند که شیوه بداهه پردازی در این دو سبک موسیقی با هم متفاوت است.

نکته دیگری که بر آن تاکید می کند این است که تفکر پشت آهنگهایش تفکر موسیقی ایرانی است و نوازندگان سازهای فرنگی هستند که خود را به تفکر موسیقی ایرانی نزدیک می کنند.

او همچنین می گوید که تلفیق و تاثیرپذیری از انواع دیگر موسیقی همیشه در میان فرهنگ های مختلف رایج بوده است. مثلا از تاثیر موسیقی ایرانی و هندی بر هم می گوید و از تاثیر موسیقی ترکی و عربی و اسپانیایی بر هم.

جالب ترین بخش از گفتگوی ما درباره تلفیقی بودن یا نبودن موسیقی اش اما این بخش است:

"حتی ارکستر روح الله خالقی که با سازهای غربی است و بنان یا مرضیه با او می خوانند، به نظرم تلفیق بزرگتری بوده است، حتی تفکر در آنجا تلفیق شده بود."

منظور از اینکه تفکر تلفیق شده، این است که موسیقی کلاسیک غربی نت به نت توسط آهنگساز نوشته می شود و هارمونی در آن حرف اصلی را می زند.

موسیقی سنتی ایرانی همان طور که پیشتر گفته شد، بر بداهه نوازی بنیان شده و هارمونیک نیست.

هارمونی، به معنای نواختن همزمان نت هایی است که با هم صدای خوشایندی می دهند اما در موسیقی ایرانی، زیبایی بر اساس توالی نت ها به دست می آید.

تارا تیبا می پرسد که چرا عنوان تلفیقی به موسیقی روح الله خالقی یا جواد معروفی اطلاق نمی شود؟ اگر استفاده از سازهای غیر ایرانی و تفکر موسیقایی غیر ایرانی در کنار آواز ایرانی نشانه ای از تلفیق موسیقی باشد، لابد باید موسیقی آن نامداران هم نه موسیقی سنتی ایرانی که موسیقی تلفیقی ایرانی نامیده شود.

شک به توانایی موسیقایی خواننده

با همین تفکر است که تارا به همراه اعضای گروهش آهنگ ها را تنظیم می کنند.

آهنگساز ملودی یک اثر را می آفریند و تنظیم کننده با تفکرش، ساختمان یک آهنگ را شکل می دهد.

وقتی که از او می پرسم چطور در این آلبوم تنها یک کار آهنگسازی جدید دارد، تارا تیبا می گوید که تنظیمی جدید از یک آهنگ به اندازه آفرینش یک ملودی جدید کار هنری به حساب می آید و مهم است.

در آلبوم "رویای ایرانی" تارا تیبا کارهای خاطره انگیزی چون "سه گدار"، "نوایی"، "شاه من، ماه من" و "سر اومد زمستون" را با تنظیم های جدید خوانده است.

در آخر مصاحبه ای که با او داشتم، سوال معمول خبرنگاران را پرسیدم که برای اطمینان از مصاحبه شونده می پرسند، آیا چیزی هست که درباره کار شما مهم باشد و نپرسیده باشم؟ جواب تارا تیبا را بخوانید:

"معمولا مخاطبان می گویند صدا و موسیقی خیلی خوب بود و تنظیم ها را هم هر کسی انجام داده خوب عمل کرده است. فکر می کنند که یک خواننده، مخصوصا یک خواننده زن، توانایی موسیقایی لازم برای تنظیم آثار خود را ندارد."

 

آرشیو شخصی مارکز نصیب یک دانشگاه آمریکایی شد

دانشگاه تگزاس آمریکا آرشیو شخصی گابریل گارسیا مارکز را خریده است. این آرشیو نسخه دست‌نویس ده کتاب این نویسنده را نیز شامل می‌شود.
وزیر فرهنگ کلمبیا گفته که این خسارت بزرگی برای کلمبیا است اما خانواده این نویسنده می‌گویند که دولت کلمبیا برای خریدن این آرشیو تمایلی نشان نداده است.
گابریل گارسیا مارکز که در ماه آوریل گذشته در سن هشتاد و هفت سالگی درگذشت، در کلمبیا به دنیا آمد اما بیشتر آثارش را در مکزیک نوشت.

آرشیو شخصی مارکز آثار او را در طول بیش از پنجاه سال دربر می گیرد و شامل نامه‌هایی است که بین مارکز و نویسندگانی مثل گراهام گرین، گونترگراس و کارلوس فوئنتس رد و بدل شده است.

بخش هایی از نوشته های سیاسی آقای مارکز از جمله مطالبی مربوط به دوستی نزدیکش با فیدل کاسترو رهبر انقلابی کوبا نیز در این آرشیو وجود دارد.
دست نوشته اصلی کتاب صد سال تنهایی هم که احتمالا معروف‌ترین اثر گابریل گارسیا مارکز است، در میان این آرشیو است.
این مجموعه قرار است در کتابخانه پژوهشی دانشگاه تگزاس در مرکز هری رانسوم نگهداری شود.
بیل پاورز رئیس دانشگاه تگزاس گفته است که این دانشگاه با تخصصی که در موضوع آمریکای لاتین، و نیز نگهداری و تحقیق درباره روند نوشتن دارد بهترین مکان برای نگهداری این مجموعه مهم است."

 

پی دی جیمز، جنایی‌نویس معروف انگلیسی، درگذشت

پی دی جیمز، جنایی‌نویس معروف بریتانیایی که بیش از ۲۰ عنوان رمان جنایی نوشته بود، در ۹۴ سالگی درگذشت.

کارگزار خانم جیمز گفت که او روز پنجشنبه در خانه اش در آکسفورد در آرامش درگذشت.

از رمان های پی دی جیمز میلیون ها نسخه در سراسر دنیا به فروش رسیده و اقتباس های سینمایی و تلویزیونی فراوانی از روی آنها صورت گرفته است.

مهم ترین رمان های او فرزندان بشر (Children of men)،‌ "اتاق قتل" و "مرگ به پمبرلی می آید" (با الهام از رمان رمان غرور و تعصب) بود.

پی دی جیمز سال گذشته به بی بی سی گفت که روی رمان کارآگاهی دیگری کار می کند و برایش مهم است که یک رمان دیگر بنویسد.

او گفته بود: "در سن پیری خیلی مشکل شده. انتظار کشیدن برای انگیزه و الهام پیدا کردن طولانی تر است ولی نکته نویسنده بودن این است که آدم لازم دارد بنویسد."

"من فکر می کنم تا زمانی که زنده ام باید بنویسم. زمانی خواهد بود که نویسندگی را متوقف کنم ولی این اتفاق احتمالا زمانی می افتم که خود من هم متوقف شوم."

او نخستین رمان خود را در سال ۱۹۶۹ منتشر کرد.

روت رندل، از دوستان پی دی جیمز که خود نیز نویسنده است، گفته است:‌"او خیلی خوب می دانست که دنیای بی عیب و نقص چه دنیایی است و می خواست کتاب هاش به این دنیا نزدیک باشد. او در آثار پلیسی اش به صورتی شگفت انگیز دقیق و بی غلط بود و زحمت بسیار می کشید. اشتباه نمی کرد و حواسش بود که اشتباه نکند."

پاتریشیا کورنول، جنایی نویس آمریکایی، نیز گفته است:‌" روحت شاد پی دی جیمز و ممنون بابت تشویق من، وقتی داشتم کارم را شروع می کردم."

ای اس بیات، برنده جایزه ادبی بوکر، نیز درباره او گفته است: "دنیا بدون او جای بدتری خواهد بود. آثار او بی اندازه عالی بودند. وقتی کسانی در کتاب هایش می مردند، زندگی دیگر شخصیت ها تحت تاثیر قرار می گرفت. او با آدم های واقعی ای کار می کرد که برایش مهم بودند. او می گفت رمان های جنایی و کارآگاهی باید جایزه بوکر ببرند و کوشید که این ژانر جدی گرفته شود. او به جزئیات توجه می کرد و درباره شیمی و سموم و چاقوزدن چیزهای زیادی می دانست. همه چیز را در کنترل داشت و همیشه می دانست که چه کار می کند و چه اتفاقی قرار است بیفتد."

پی دی جیمز با نام اصلی فیلیس دوروتی جیمز در ۳ اوت ۱۹۲۰ به دنیا آمد و در ۴۲ سالگی اولین رمان خود را با عنوان "صورت او را بپوشان" (Cover her face) منتشر کرد.

این رمان با استقبال منتقدان ادبی روبه رو شد ولی خانم جیمز همچنان به کار در وزارت کشور ادامه داد. او تا سال ۱۹۷۹ در بخش پزشکی قانونی و سپس در بخش حقوق جنایی کار کرد.

او پس از انتشار هشتمین رمانش "خون بیگناه" به شهرتی جهانی دست یافت.

در سال های دهه ۱۹۸۰ بسیاری از رمان های جیمز مورد اقتباس تلویزیونی قرار گرفت که روی مارسدن در آنها نقش کارآگاه اصلی را بازی کرد.

در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ نیز بی بی سی از رمان های "دستورهای مقدس" و "اتاق قتل" اقتباس های تلویزیونی ساخت.

همچنین در سال ۲۰۰۶ آلفونسو کوارون نسخه سینمایی رمان "فرزندان بشر" نوشته سال ۱۹۹۲ را کارگردانی کرد. کلایو اوون و جولیان مور در این فیلم بازی می کردند.

پی دی جیمز در سال ۱۹۸۷ برنده جایزه دشنه الماس‌نشان انجمن جنایی نویسان برای یک عمر فعالیت هنری شد و مدال افتخار در ادبیات را نیز از سوی باشگاه هنرهای ملی در سال ۲۰۰۵ دریافت کرد.

خون‌آشام ایرانی در 'دختری شب تنها به خانه می‌رود'

درنخستین اکران عمومی فیلم ایرانی "دختری شب تنها خانه می رود" در لس آنجلس، آنا لیلی امیرپور، سینماگر ایرانی ساکن کالیفرنیا، در سالن نیوآرت به پرسش های تماشاگران درباره فیلم خود پاسخ داد.

فیلم ۱۰۵ دقیقه ای "دختری شب تنها خانه می رود" نخستین تجربه بلند این فیلمساز زاده لندن و بزرگ شده میامی است که چند تهیه کننده فیلم های ترسناک هالیوود، از جمله الیجا وود، بازیگر فیلم‌های "ارباب حلقه ها" و دانیل نوا، تهیه کننده ایرانی، در ساخت آن مشارکت داشته اند.

با اعلام نامزدی خانم امیرپور در میان نامزدهای بهترین کارگردان فیلم اول برای جایزه "جان کاساویتیس" ایندیپندنت اسپیریت و توجهی که در چند ماه گذشته در جشنواره هایی چون ساندنس و لندن به این فیلم غیرمتعارف نشان داده شده، سازندگان آن امیدوارند تا با نمایش فیلم در فصل جوایز سینمایی آن را در محور توجه اهدا کنندگان جوایز گلدن گلوب و اسکار هم قرار بدهند.

"خون آشام" و مرگی که با یک نیش دندان یا گازگرفتگی آغاز می شود، یکی از سوژه های مورد علاقه فیلمسازانی است که برای ابراز احساسات و نظراتشان به زبان استعاره روی می آورند.

آنا لیلی امیرپور هم در فیلم خود از طریق شخصیت "دختر" که زنی چادری و خون آشام است، توانسته بیانگر معانی و مفاهیم مورد نظر خود باشد. هرچند فیلمساز در پاسخ به پرسش تماشاگرانی که به جنبه های سیاسی فیلم اشاره کردند گفت که فیلم او "به هیچ وجه سیاسی نیست و تحت تاثیر هیچ نظریه یا ایدئولوژی سیاسی نبوده است."

با این همه، این سینماگر با استفاده از موضوع"خون آشام" یا نوعی هیولا و اشباح ترس انگیز در فیلم خود، نه تنها با مسئله سیاست های جنسیتی ایران امروز بلکه با فرهنگ "پاپ" آمریکایی و اروپایی هم ارتباط ایجاد کرده است. موضوع هایی به شدت متفاوت از هم که کارگردان آنها را در کنار هم به نمایش می گذارد.

او در فیلم با استفاده از ایده های پراکنده تخیلی در زمینه هایی واقعی، یک "بدشهر" یا (شهر بد) ساخته است که فضایی خیالی در ایران را نشان می دهد و مکانی که "خون آشام" ها در آن کمین کرده اند.

در این "بدشهر" خالی از سکنه و متروکه، تلنبه های نفتی جلوی پالایشگاه، به غول های مکانیکی می مانند که حرکات ساعت وار و دائمی شان در زمینه فیلم، ازلی - ابدی می نماید. واقعیت هایی که سایه ای از سوداگری و داد و ستد را در کنار باورهای مذهبی در فضایی معلق درکنار هم قرار داده است. شهری صنعتی، که مردم آن را همان چند شخصیت فیلم تشکیل می دهند و در بستر خشک رودخانه اش اجساد مردگان به شیوه گورهای دسته‌جمعی انباشته شده است.

"من فیلمی ساخته ام و شما هم آن را تماشا کرده اید. هرگونه تعبیر شما از این فیلم چیزی است که در ذهن شما اتفاق افتاده است."

دیالوگ های مختصر فیلم به زبان فارسی با زیر نویس انگلیسی و موسیقی متن فیلم هم از "راک" های به یاد ماندنی ایرانی و تکنو پاپ های انگلیسی دهه ۱۹۸۰ برگرفته شده است.

"خون آشام"، دختری بی نام ونشان است و چادری به سر دارد. یا لااقل پوشش سیاهی که همه سرو اندام او را پوشانده و به صورتی او را از بقیه جهان جدا می سازد.

شیلا وند، (یکی از بازیگران فرعی فیلم "آرگو") در نقش این خون آشام بازی می کند.

تنها با نزدیک ترشدن دوربین به این بازیگر است که تماشاگر متوجه می شود پوشش او بیشتر شبیه به یک شنل دراکولایی است تا یک چادر سیاه که با وزش باد پشت سر او تکان تکان می خورد.

اسکیتی که از پسربچه داستان (با بازی میلاد اقبالی، پسر داریوش اقبالی) قاپ زده شده، وسیله نقلیه خون آشام است که در عین حال فضای خیالی "شهر بد" را هم به جایی در زمان حال حاضر گره می زند.

آنا لیلی امیرپور می گوید انگیزه نوشتن این داستان خون آشامی، وقتی به سراغش آمد که پوشیدن یک چادرمشکی را امتحان می کرده است: "وقتی چادر را سرم گذاشتم یکدفعه به سرم زد که اسکیت سواری کنم و بعد احساس کردم این کاراکتر می تواند خون آشام خوبی بشود."

او می گوید: "نمی خواستم این یک خون آشام معمولی که دست به قتل و خونریزی می زند باشد. می خواستم بی کنش و آرام باشد."

در فیلم، شخصیت "دختر" (خون آشام ) با گوش دادن به ترانه های "رترو" روی صفحه های گرامافون با عشقش "پرشن" (با بازی آرش مرندی) ارتباط برقرار می کند. "پرشن" نسخه ایرانی جیمز دین است که با تی شرتی سفید، شلوار جین و کت چرمی خاطره این ستاره دهه ۱۹۵۰ را در تماشاگر زنده می کند.

در این قصه غیرمتعارف، همه چیز ممکن است. "آرش"، نشئه، سرمست و راه گم کرده، در حال بازگشت از یک ماسک پارتی در لباس دراکولا، با "دختر" رویارو می شود.

در این ملاقات سوررئالیستی، جاذبه جنسی متقابلی بین این دو جرقه می زند. دو غریبه که هریک به نوبه خود با افراد و اشخاص مشابهی در "شهر بد" که مکان کوچکی است و ساکنان آن به هم پیوسته و و ابسته اند برخورد دارند.

پرشن، نزدیک ترین شخصیت به سمبل بی گناهی در فیلم است درحالی که شخصیت های فیلم در رده بندی هایی از انواع بد، بدتر و بدترین هستند و هریک چون لایه تازه ای به فیلمساز کمک می کنند تا در روایتگری داستان به هدفش نزدیک تر شود.

اشخاصی چون شخصیت لحاف کش (با بازی دومینیک رینز) که فحشا و مواد مخدر را تحت کنترل خود دارد. فاحشه پا به سن گذاشته با بازی موژان مارنو، که از طریق تنها شغلی که بلد است برای او کار می کند و حسین، پدر "پرشن" (با بازی مارشال منش، بازیگر ایرانی هالیوود) در نقش معتادی قمار باز، که عشق را در آغوش "فاحشه" جستجو کرده و هروئینش را ازطریق لحاف کش مهیا می کند.

فیلم، تجربه تماشای سینماگری ایرانی را با ارجاعاتی به جنبه های آشنای ژانرهای مختلف از "کله پاک کن" و "جاده مالهالند" دیوید لینچ گرفته ، تا "شهر چینی" رومن پولانسکی و "بلید رانر" ریدلی اسکات تا "تریلر" مایکل جکسون، و آثار اسپاگتی وسترن سرجیو لیونه و حتی قصه "بوف کور" صادق هدایت ، به بیان سینمایی متفاوتی می رساند:

"فضا و کاراکترهای فیلم من ایرانی هستند اما من با فرهنگ پاپ آمریکا بزرگ شده ام و اگر پدر و مادرم به این کشور مهاجرت نکرده بودند من هرگز فیلمساز نمی شدم و هرگز نمیتوانستم چنین فیلمی را در داخل ایران بسازم."

در "شهر بد" این "دختر" است که تصمیم می گیرد چه کسی بماند و چه کسی بمیرد. انگیزه او تنها خون آشامی نیست بلکه عطشی دارد که او را به جستجوی خوبی و راستی درخیابان های تاریک شهر کشانده و این سئوال ذهن تماشاگر را به خود مشغول می کند که آیا عشق می تواند همه چیز را عوض کند؟

در چنین زمینه ای، با فیلمبرداری لایل وینسنت (نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری اسپیریت) و طراحی بصری ناتالی اوبراین است که بازیگران، از جمله یک گربه خیابانی، تم بازی را تعیین می کنند و درکنار یکدیگر در حول و حوش مسائل مختلف فیلم به حرکت درمی آیند.

آنا لیلی امیرپور درباره بازی گرفتن از گربه که در سالن سینما حضور دارد با همان بیان طنزگونه دیالوگ فیلمش می گوید: "بازی گرفتن از این گربه آسان بود. او مثل مارلون براندوست. باید آزاد بگذاریدش تا هرکاری که دلش می خواهد بکند."

خانم امیرپور که کار فیلمسازی را با ساختن فیلم های کوتاه آغاز کرده می گوید از همان زمان به قصه های ترسناک علاقمند بوده است: "فیلم کوتاه 'یک خودکشی کوچک' را در برلین ساختم. این ماجرای یک سوسک دچار افسردگی است که چون کسی او را دوست ندارد می خواهد خودکشی کند اما در همان روز خودکشی همه با او مهربان می شوند. نمی دانم چرا؟ اما آلمانی ها دوست دارند برای تهیه فیلم های عجیب و غریب پول خرج کنند. من چندین روز با دوربین و زانو بند کف خیابان های برلین چهاردست و پا یک سوسک کوچک را دنبال می کردم."

پروژه بعدی آنا لیلی امیرپور، فیلمی است درباره عشق و آدم خواری یا کانیبالیسم.