با یک تابلو و حماسه آمدیم و حماسه آفریدیم. جورها را جور کردیم و ناجورها را دور. در بازیهای سخت زندگی پالام پولوم آوردیم و خواستیم که برنده باشیم و بیست سال بهای این خواستن را دادیم. تا شاید در عکاسخانه ذهنتان تصویری از تلاشها و گذران عمرمان که پر تلاش می رفت نقش ببندد. تا جایی که دیگر تعطیلی معنا نداشته باشد. تا جایی که فتیلههای فانوس شادی را برای همیشه روشن نگه داریم.
از اینکه بودیم و توانستیم که توانستن را صرف کنیم. از اینکه با دستهایی خالی اما قلبهایی آکنده از عشق میهمانتان شدیم خوشحالیم. از شما گفتیم و با شما رفتیم. با شما خندیدیم و گریه کردیم. در جشن ها و شادی ها در سوگها و غمها.
پیمان بسته بودیم که ثابت کنیم، کودکی هرگز تمام نمیشود و بر سر این پیمان ماندیم. تا جایی که حتی عزیزانی را از دست دادیم ولی بر سر قرار هر هفته خود حاضر شدیم. بیمار شدیم، تا جایی که حتی حرکت برایمان قدغن شد. ولی چه کسی است که باور نکند که عشق معجزه می کند و جانی دوباره میدهد.
آمدیم تا صادقانه به کودکان بگوییم که راستگو باشیم، مثل پیامبری که رسالتش ترویج اخلاق بود.
گفتیم مهربان باشیم مثل خدایی که همیشه مهربان است. گفتیم دانش بیاموزیم، مثل پیامبری که گفت: آموختن را تا زمان مرگ ترک نکنید.
یاد گرفتیم و یاد دادیم. در ابتدای راه سه تن بودیم و بعد از شروع سفر و اینک بیش از صد نفر. صد نفر همدل و هم پیمان، صد نفر که برای شما یکی شدند تا یک لحظه شادی را به دلهای مهربانتان هدیه کنند.
آمدن سخت بود ولی نه سخت تر از ماندن و شدن. ما مقاومت کردیم و ایستادیم تا ...
تا حقی از ما ضایع شد و در جهت احقاق حق خود تلاش کردیم. اتفاقی نیفتاد. چارهای نبود جز ادامه. چرا که هدف برای ما مهمتر بود... ادامه دادیم و ادامه دادیم تا بارها و بارها حقوقمان ضایع شد. ما بستری را که در آن پرورش یافتیم و پرورش دادیم را محق دانستیم و از شبکه 2 خواستیم تا قدمی بردارد اما بازهم هیچ اتفاقی در جهت احقاق حق از دست رفته برداشته نشد. درست اتفاقی که در شبکه جام جم افتاد دوباره تکرار شد.
پس چاره ای نبود جز تن دادن به جبر و قانون طبیعت که هر شروعی را پایانی ست. علی رغم میل باطنی خداحافظی کردیم و جواب خداحافظی ما شد برنامه های پخش شده ی روز جمعه و دوشنبه.
برنامههایی که برای لحظه لحظههای آن برنامهریزی و کارگردانی شده بود با کار غیر اخلاقی و غیر هنری تهیه کننده برنامه و با عنوان برنامه زنده به روی آنتن رفت که این تغییر ساختار نه مورد، رضایت و نه مورد تایید ما بود.
تلخ است تلخ. اما ما پذیرفتهایم که تلخ هم یک مزه است. تلختر آن است که همه مسئولین قول حمایت می دهند و در نهایت، نتیجه آن می شود که تمام حقوق مادی و معنوی گروه نادیده گرفته می شود. البته دور از انتظار نبود که با تغییر مجری اتفاقات اینچنینی هم در راه باشد.
حرفی نیست در پایان همانگونه که در آغاز بود فقط خدا هست و خدا. چرا که ما در این چند سال نه وابسته به جایی بودیم و نه هستیم تنها حامی ما خداوندی است که خالق خنده و شادی است. خداوندی که اگر عنایتش شامل حال ما نمیشد ما نبودیم. امروز هم خرسندیم که ما در این راه پر فراز و نشیب تلاشمان را کردیم و به این جا رسیدیم. نتیجه هرچه که باشد ما خواست خداوند را می خواهیم و از اینکه روزی سلاممان را به گرمی پاسخ گفتید بر خود میبالیم و از اینکه امروز خداحافظی ما را میپذیرید تا قیامت ممنون شما هستیم. دلتنگ لحظههای با هم بودن می شویم. خداحافظی سخت است ولی امید به دیدن دوباره ی شما شوق زندگی و پایندگی می دهد. پاینده، شاد و خندان باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر