عارفنامه که منظومهای از ایرج میرزاست، از آن نوشتههایی است که در خلوت خود هم اگر آن را بخوانید احتمالا سرخ شدن تا پنجاه طیف را تجربه میکنید. حالا حساب کنید اگر این اثر بدون سانسور به روی صحنه برود چه میشود. که البته در عصر روز دوم ماه مه به روی صحنه رفت. در شهر "پالو آلتو"ی ایالت کالیفرنیا.
ایرج میرزا، به داشتن طبعی روان و بیپروایی در بیان مشهور است.
کارگردان و یکی از بازیگران این نمایش شاهرخ مشکین قلم است که پیشتر هم نمایشی بر اساس "زهره و منوچهر"، مثنوی دیگری از ایرج میرزا، به روی صحنه برده بود. اما انتقاد بیپروای شاعر از عرف و سنت ایرانی- اسلامی سبب شده بود که حتی کارگردان هم با دلی لرزان روی صحنه برود و تا نخستین بیتی که یکی از اعضا و جوارح آدمی در آن نام برده میشود، دل توی دلش نباشد که تماشاگر جا خورده و افروخته، برنجد و برود.
که البته این طور نشد. و آن طور که مشکین قلم میگوید تازه آن زمان خیالش راحت شد و بازی روی صحنه ادامه یافت.
ماجرای سرایش
داستان سروده شدن عارفنامه از این قرار است که "عارف قزوینی"، موسیقیدان و تصنیفساز مشهور ایرانی، برای اجرای یک کنسرت موسیقی به مشهد میرود و در آنجا در سه مرحله دل رفیق شفیق دوران قدیمش، ایرج میرزا، ملقب به فخرالشعرا، از نوادگان فتحعلیشاه قاجار را میشکند.
اول اینکه در خانه ایرج منزل نمیکند. دوم اینکه وقتی ایرج به دیدارش میرود، با او سردی میکند و سومین خبط او هم، خواندن یک بیت از شعری در کنسرتش بوده که در آن جد ایرج میرزا را مورد نوازش قرار میدهد.
این آخری دیگر کاسه صبر ایرج میرزا را لبریز میکند. پس شاعر چشمهایش را میبنند. قلم را به دست میگیرد و چشمتان روز بد نبیند، هر چه به دهانش میآید؛ آب کشیده و نکشیده به عارف قزوینی حواله میدهد.
نقد اجتماع در ذکر اسافل اعضا
ایرج میرزا در این مثنوی، عارف را به داشتن روابط جنسی با پسران نوجوان متهم میکند. دیگر اینکه سر و شکل او و علاقهاش به سیاست را هم مسخره میکند.
شاعر، به خودش هم رحم نمیکند و یک داستان ساختگی از خودش نقل میکند که در آن به زور با زنی رابطه جنسی داشته است.
همه اینها با شرحی دقیق گفته میشوند. و تمام کلمات و ترکیبات مورد استفاده چنین روابطی در قالب مثنوی رفته و بر وزن "مفاعیلن مفاعیلن فعولن" کنار هم نشستهاند.
اما ناقدان ادبی میگویند که این تنها پوسته ماجراست و پس این همه لیچاربافی ایرج میرزا نقد و نظرش درباره جامعه ایران را بیان میکند.
ایرج میرزا در این اثر میگوید که بیسوادی زنان برای کشور مضر است و انتقاد میکند که دوری زنان از عرصههای اجتماعی آنها را ضعیف کرده است.
مثلا این سه بیت از کار را بخوانید:
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت/ رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون زعصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خود بر عالمی پرتو فشاند/ ولی خود از تعرض دور ماند
او، داشتن حجاب را عامل بیسوادی زنان میداند. همچنین ایرج میرزا در این اثرش به انتقاد از وضعیت سیاسی آن زمان ایران میپردازد:
بزرگان وطن را از حماقه/ نباشد بر وطن یک جو علاقه
یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد
به مغز جمله این فکر خسیس است/ که ایران مال روس و انگلیس است
بزرگان در میان ما چنینند/ از آنها کمتران کمتر از اینند
خنده در تاریکی
شاهرخ مشکین قلم، علاوه بر بازی در نقش ایرج میرزا، کارگردان اجرای صحنهای عارفنامه هم هست.
او نمایش را این طور طراحی کرده که بیش از چهارصد بیت از این مثنوی را به همان شکلی که ایرج میرزا سروده از بر میخواند. عارف قزوینی هم روی صحنه است. فرید شفیعنوری، آهنگساز، خواننده و نوازنده در نقش عارف قزوینی در سوی دیگر صحنه نشسته و تصانیف عارف را در لابهلای متن میخواند.
آقای مشکین قلم در نقش ایرج میرزا تنها به خواندن شعرها اکتفا نمیکند. او که علاوه بر تئاتر، اجراهای رقص بسیاری هم داشته است میگوید که بین یک متن خوب و موسیقی خوب شباهت است. شباهتشان هم این است که "جفتشان مملو از تصاویری هستند که ذهن خلاق یک هنرمند را میتوانند متبلور کنند."
این طوری است که او از دل شعر تصویرهایی بیرون میکشد و تئاتر شکل میگیرد.
او از لهجههای مختلف زبان فارسی برای رنگآمیزی صحنه اجرایش استفاده کرده است.
همه اینها به چشم و گوش تماشاگران خوش آمد و صدای خنده و تشویقشان در قسمتهای مختلف کار به گوش میرسید.
شاهرخ مشکین قلم معتقد است که مجموعهای از عوامل سبب شده که تماشاگر از این اجرا لذت ببرد؛ از روانی اشعار گرفته تا انتقاد به جامعه و البته شکل انتقاد که کارگردان نمایش آن را به ریختن "یک کاسه آب یخ" بر سر در گرمای سوزان تشبیه میکند و البته نقدی هم به این خندهها و تشویقها دارد. او میگوید که مخاطبان به خاطر تاریکی سالن تئاتر است که این طور با شدت تشویق میکنند و میخندند.
او میگوید که در پاریس متن این منظومه را برای جمعی از دوستان و آشنایانش روخوانی کرده است: "دوستان صمیمی من که در محافل خصوصی همین حرفها را با هم رد و بدل میکردیم و میخندیدیم، آنجا نمیخندیدند که نکند بغل دستی فکر کند تو خوشت آمده و ممکن است این طوری فکر بکنی و این طوری حرف بزنی."
تزویر. میگوید به این نتیجه رسیده که ایرانیها فکر و حسشان را به خاطر قضاوت دیگران به این راحتیها بروز نمیدهند. مگر در تاریکی.
استاد پریسا، استاد شجریان
فرید شفیع نوری، که در این نمایش نقش عارف قزوینی را بازی میکند، موسیقیدانی است که در آمریکا به دنیا آمده و در همین کشور هم بزرگ شده است. او نوازندگی چند ساز غربی از جمله ویولون سل را در همین کشور فرا گرفته است.
کم کم آواها و نواهای موسیقی ایرانی که در خانه شنیده، او را به سمت و سوی موسیقی ایرانی هم میکشد. ساز سهتار را برای نوازندگی انتخاب میکند و آواز ایرانی را هم فرا میگیرد.
فرید شفیعنوری میگوید که با کارهای عارف قزوینی ناآشنا نبوده است: "من تصنیفها و ترانههای عارف قزوینی را از بچگی شنیده بودم. با صداهای مختلف؛ استاد پریسا، استاد شجریان و غیره اما هیچوقت آشنایی با ادبیات شعر و تصنیف عارف نداشتم."
حدود یک ماه کار فرید شفیعنوری این بوده که تصنیفهای عارف را بشنود. دربارهاشان تحقیق کند و آنها را با سهتار بنوازد و بخواندشان. حاصل کارش هم اجرایی زیبا از کارهایی شده که بسیاری خاطره از این آهنگها را روی صحنه زنده میکرد.
البته اگر این ایرج میرزا میگذاشت یک لیوان آب از گلوی این عارف پايین برود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر