این روزها ۹۰ سال از تولد احمد شاملو می گذرد.
احمد شاملو بیتردید برجستهترین شاعر نوآور ایران در روزگار ماست. شاعر نادری که اندیشه های نو را در قالب زبانی فاخر که غیر از زبان من و توست بیان می کند.
چیزی که در وهله اول این زبان را می سازد موسیقی واژه ها و پیوند متوازن میان آنهاست. در واقع شعر شاملو به یک کمپوزیسیون موسیقی می ماند. همان موزیکالیتهای که در جستجوی آن است از پیوند واژهها و البته سکوت میان آن ها به دست می آید.
جمله معروف آنجا که زبان باز می ماند موسیقی آغاز می شود در مورد شعر شاملو به این شکل تغییر می کند که موسیقی درونی واژه ها نمی گذارد که زبان از سخن بازماند.
شاملو خود افسوس می خورد که به دلائل اقتصادی و فرهنگی خانواده نتوانسته از اول به جای شعر دنبال موسیقی را بگیرد. دو سه سالی هم نزد یک استاد موسیقی قواعد آرمونی و کمپوزیسیون را آموخته ولی بعد آن را نیمهکاره رها کرده است. و باز خود می گوید که شب ها که صدای پیانوی دختران همسایه را می شنیده چه حسرتی می خورده است. و بعد به این نتیجه می رسد که شعر در او عقده فروخورده موسیقی است.
این همه علاقه به موسیقی، شاملو را به سوی موسیقی شعر- به ویژه موسیقی درونی آن- سوق داده است. بلا درنگ باید گفت که موسیقی مورد نظر شاملو موسیقی سنتی و نوع نو آورانه آن نیست. او مجذوب موسیقی جهانی است و موسیقی سنتی را در ذات خود بی ارزش می داند و هرگونه نوسازی آن را باطل و بیهوده.
نگاهی هم به مجموعه آنچه از آفریده های فرهنگی که احمد شاملو در ذهن خود می پروراند، نشان می دهد که پس از شعر- و حتی گاهی شاید پیش و بیش از آن- دلبسته موسیقی بوده است. حالا که به هر جهت به جای موسیقی دان شاعر شده، موسیقی درونی شعر را به کارگاه اندیشه خود برده و دنیای دیگری از موسیقی آفریده است.
بیشتر بخوانید: شاملو، دهه و دههها؛ یادداشتی از محمد قائد
شاملو بر این اعتقاد بود که گذر از فرایند آفرینش هنری از عهده موسیقی سنتی برنمی آید. چرا که نوازنده ایرانی که از صد سال پیش"همین جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشیدن خوش کرده است، از دنیای پهناور این هنر تنها اسم چند تا از ردیف ها را می داند و در محدوده تجربیاتش جز پیش درآمد و رنگ و چهار مضراب چیزی نمی شناسد."
آنهایی هم که می خواسته اند با تکیه بر تمهیدات فنی از دل موسیقی سنتی نوعی موسیقی ملی بیرون بکشند آب در هاون می کوبند تا وقتی که موسیقیدان ایرانی مجبور است در فضای محدود ردیف حرکت کند چیز دندان گیری به دست نمی آید. به تمرین سرعت در سلول انفرادی می ماند."
شاملو حرف های دیگری نیز در ناتوانی موسیقی سنتی ایران برای نو شدن دارد. از جمله از مونوفونیک بودن آن می گوید و ناسازگاری های سازهای آن و در نهایت می گوید:
"موسیقی ایران برای برون جستن از این بن بست نیازمند نیمائی است که کهنگی و اندراس را با همه وجود خودش حس کند و با جسارتی انقلابی جلوی آن بایستد."
اعتراضها به دیدگاه شاملو
انتشار نظرات شاملو درباره موسیقی سنتی در میان زبان هائی که از ترس بسته ماندند، یکی دو زبان را به اعتراض گشود. نظر غالب در واکنش ها این بود که آن چه شاملو می گوید ناشی از ناآشنا بودن او با موسیقی سنتی است.
با این همه شاملو در جای دیگری حرف آخر خود را می گوید:"با یک ساز یک اکتاو و نیمی یک جهان پر از ناله و درد را نمی توان بیان کرد. با این موسیقی حق انسان معاصر نادیده گرفته می شود."
یکی از معترضان که خطر کرد و زبان را به پاسخگوئی گشود، محمد رضا لطفی موسیقیدان و نوازنده سنتی بود.
او در آغاز گفته بود شعر نو که شاملو نماینده برجسته آن است هیچ گاه نتوانسته از دایره محدود روشنفکری فراتر برود و به توده های میلیونی راه پیدا کند. حال آن که میلیون ها ایرانی مجذوب و مفتون موسیقی سنتی هستند.
اعتدال در ذهن و بیان
گمان می کنیم اگر اعتدالی در ذهن و بیان باشد نیمی از حرف های هر دو طرف را می توان پذیرفت.
هنر را با فن نباید به اشتباه گرفت. موسیقیدانان مدرن صحبت از ارزش ذات صوت به میان آورده اند، وقتی هر صوتی واجد ارزش باشد چطور موسیقی سنتی ایران با همه ظرافت های ساختاری می تواند بی ارزش تلقی شود.
از سوی دیگر رکود و جمود ارزش ها را مخدوش می سازد. با نوآوری و نوسازی می توان موسیقی سنتی را با نیازهای جامعه هماهنگ ساخت. جهان غرب نیز با حرکت های انقلابی موسیقی خود را تغییر داده و همیشه آن را " به روز" کرده است. سال هاست که در ادامه نوجوئی ها به موسیقی مونو فونیک شرق روی آورده و ارزش های تازه ای را در ذات این موسیقی پیدا کرده است.
بازتاب فاجعه
ذهنیت های شاملو تا آن جا که به افراط نگرائیده قابل فهم است ولی از آن جا که به افراط می گراید منطق خود را از دست می دهد.
این نظر شاملو که موسیقی غمگنانه سنتی در دردهای اجتماعی و فرهنگی ایران ریشه دارد درست است. موسیقی سنتی ایران آئینه تمام نمای جامعه ایران بوده و در برابر رویدادهای فاجعه بار که شمارشان نیز کم نیست از خود واکنش نشان داده است. در برابر ایلغارها، تجاوزها، غارت ها و ویرانی ها نمی توان شاد و خندان ماند. غم و اندوه و ضعف و فتور موسیقی ایران پیامد همین موقعیت هاست.
در این گونه موقعیت هاست که موسیقی ایران به قول شاعر "نسل بدبختی غم جانش را در مادر چاه قناتی گریسته است و ما در طول قنات تاریخ، آن را چاه به چاه در اعصاب خود فرو کرده ایم. در حالی که مردم بدبخت به جای غم و اندوه نیازمند نور و شادی و جرات هستند تا بتوانند علیه ظلم و سیاهی قیام کنند."
همه این حرف ها درست است ولی نافی ارزش های ذاتی موسیقی سنتی ایران نیست که پایدارانه از باربد تا وزیری را طی کرده و واجد ارزش های تازه ای شده است.
چیزی از حرف های شاملو که نمی توان پذیرفت سماجتی است که در بی فایده بودن هر کوشش برای نوآوری در موسیقی سنتی به کار می زند.
پس از حدود بیست سال که از انتشار این نظرات شاملو می گذرد روند رویدادها نشان داده که برداشت او از کوشش های نوآورنه نادرست است.
موسیقی سنتی ایران پس از رویداد مهیب انقلاب اسلامی مقتدرتر از همیشه قامت راست کرده و نشاط و شادابی شگفتی پیدا کرده است.
احمد شاملو خود در سال های پایانی زندگی نظرات نرمتری در مورد موسیقی ایران پیدا کرده بود. او حتی این موسیقی سنتی نوآورانه را به همراهی با خود در شعر خوانیها فراخوانده بود.
موسیقیدانان نوآور سنتی مثل فریدون شهبازیان و فرهاد فخرالدینی صدای گرم او را در خواندن حافظ و مولوی همراهی کرده اند.
در یک اجرای دیگر شجریان، او و خیام را با موسیقی شهبازیان ضبط کردهاند.
رابطه شاملو با موسیقی پاپ نیز جالب است. دو سه فقره از شبانههای او را اسفندیار منفردزاده به موسیقی درآورده است.
نام احمد شاملو همچنان در صدر فهرست شاعران نوآور و اندیشمند معاصر جای دارد.
شعر او و نظرات او همیشه قابل تامل و درونکاوی است.
شاملو همیشه در شعر ایران خواهد ماند.