چاپ کتاب جدید میشل ولبک، نویسنده فرانسوی جنجالی شده است. در فرانسهای که این کتاب به تصویر کشیده، رئیسجمهوری کشور مسلمان است، دانشگاههایش به اجبار قرآن تدریس میکنند، زنان به اجبار صورتهای خود را میپوشانند و چندهمسری قانونی است.
سال ۲۰۲۲ میلادی است. فرانسه به افول آرام خود ادامه داده و رهبر یک حزب اسلامی به عنوان رئیسجمهور جدید این کشور انتخاب میشود.
زنان به خانهنشینی تشویق میشوند، نرخ بیکاری کاهش پیدا میکند. جرم و جنایت از شهرکهای مهاجرنشین اقماری رخت برمیبندد، حجاب همهگیر میشود و چندهمسری قانونی.
دانشگاهها مجبور میشوند قرآن تدریس کنند.
دمیدن در بوق اسلامهراسی؟
در این کتاب، جامعه منحط و فاسد فرانسه در یک اقدام غریزی خود را با این فرانسه جدید اسلامی تطبیق میدهد.
این، داستانی است که میشل ولبک، معروفترین نویسنده در قید حیات در فرانسه ، در رمان جنجالی جدید خود تعریف میکند.
"تسلیم" از روز چهارشنبه، هفتم ژانویه برای فروش روی پیشخوان کتابفروشیها رفت ولی از یک هفته پیش از آن بحثهای داغی پیرامون انتشار این رمان درگرفته بود.
آیا این کتاب میخواهد زیر ردای ادبیات در بوق اسلامهراسی بدمد؟ آیا خیالی بودن داستان آن، ما را مجاز میکند تا چشمهایمان را بر همسو بودن پیامش با راست افراطی ببندیم؟
یا نقیض این وارد است و ولبک دارد با نشان دادن چهره دنیا به خودش در آینه و بازگو کردن حقایقی عمیق، ولو با بزرگنمایی، به وظیفه خود عمل میکند؟
بحث در مورد اسلام و هویت در قلب مباحث ملی در فرانسه باعث شده صفکشیها جدیتر هم بشود.
موفقیت افسارگسیخته
سال گذشته "جبهه ملی" فرانسه که حزبی حزب ضدمهاجرت است در انتخابات پارلمان اروپا به اولین پیروزی انتخاباتی خود رسید که چشمگیر بود.
مارین لوپن، رهیر این حزب، یکی از بختهای جدی برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری در سال ۲۰۱۷ است. اتفاقا در کتاب "تسلیم" احزاب اصلی فرانسه برای خارج نگه داشتن لوپن از قدرت، از کاندیداتوری محمد بن عباس، کاندیدای مسلمان حمایت میکنند.
این رمان در فضایی منتشر میشود که تحت تأثیر موفقیت قابل توجه یک رمان دیگر، یعنی "خودکشی فرانسوی" نوشته اریک زومر، روزنامهنگار راستگرا است. یکی از موضوعاتی که در آن کتاب مطرح میشود فروریختگی روحی فرانسه در تقابل با اسلامی پرروحیه است.
منتقدان ولبک بر این عقیده اند که او با نوشتن این کتاب به نظریه آقای زومر و دیگر "نومرتجعان" اعتبار میبخشد.
به عقیده لوران ژوفرن، نویسنده روزنامه چپگرای لیبراسیون، ولبک دارد "برای ماری لوپن در کافه فلوره" - پاتوق معروف فیلسوفها در ساحل چپ رودخانه سن - "صندلی میگیرد."
ژوفری در مقالهای میگوید "این رمان، خواسته یا ناخواسته، طنینبخش یک پیام سیاسی مشخص است."
"جنجال رسانهای بالاخره خواهد خوابید و آن وقت این کتاب جایگاه خود را به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ تفکر پیدا خواهد کرد؛ یعنی زمانی که نظریات راست افراطی – دوباره – توانست وارد ادبیات شود."
برخورد بعضی از این هم تندتر بوده. علی بَدو، مجری تلویزیون گفته "این کتاب حال من را برهم میزند...احساس میکنم به من توهین شده. در همان ابتدای سال باید شاهد انتشار اسلامهراسی از طریق نوشتههای یک رماننویس بزرگ فرانسوی باشیم."
در طرف مقابل اما حامیان ولبک میگویند او دارد موضوعاتی را مطرح میکند که وجودشان از طرف نخبگان شهری و متمایل به چپ نادیده گرفته میشود.
"آیندهای محتمل"
به توصیف آلن فنکلکرو، فیلسوف و عضو آکادمی فرانسه، ولبک "یک رماننویس بزرگ است که درباره آیندهای محتمل مینویسد."
"او دارد با مطرح کردن اسلامی شدن فرانسه در آینده، انگشت بر زخمی سوزناک میگذارد و جیغ ترقیخواهان هم به هوا رفته."
ولبک که سابقا یک بار اسلام را "احمقانهترین دین" نامیده بوده میگوید قصد نداشته جنجال به پا کند.
او در مصاحبههایش پیش از ورود کتاب به بازار گفته بود این فکر که یک حزب اسلامگرا صحنه سیاست فرانسه را تغییر دهد اصلا دور از ذهن نیست اما اذعان کرده بود که بازه زمانی آن به این کوتاهی نخواهد بود.
"سعی کردم خودم را جای یک مسلمان بگذارم و فهمیدم که آنها، در واقعیت، در یک وضعیت کاملا اسکیزوفرن بهسر میبرند."
به گفته او خاستگاه مسلمانان، محافظهکاری است و چندان با چپگرایان احساس راحتی نمیکنند، آن هم وقتی که سوسیالیستهای فرانسوی ازدواج همجنسگرایان را قانونی کردهاند. آنها به همان اندازه هم نسبت به راستگراها که آنها را طرد کردند احساس بیگانگی میکنند.
"افول روشنگری"
ولبک میگوید "با این اوصاف اگر یک مسلمان بخواهد رای بدهد چه کار باید بکند؟ واقعیت این است که در جای بدی گیر کرده. او هیچ نمایندهای برای افکارش ندارد."
به گفته ولبک موضوع گستردهتر کتاب او اهمیت پیدا کردن دوباره دین در حیات انسانی و افول عقاید عصر روشنگری است که از قرن هجدهم به بعد بر امور سیطره داشته.
او در مصاحبهای با فیگارو گفت "بازگشت دوباره دین یک موج است که دارد همه دنیا را فرا میگیرد...بیدینی خیلی غمانگیز است...فکر میکنم ما الان داریم در سالهای پایانی یک جنبش تاریخی که قرنها پیش، در اواخر قرون وسطی، آغاز شد زندگی میکنیم."
از مصاحبههای هولبک میتوان اینگونه برداشت کرد که بازگشت دوباره دین در نگاه او یک اتفاق خوب است – او میگوید خودش دیگر بیخدا نیست – و حتی اسلام هم از هستی پوچ انسان عصر روشنگری بهتر است.
او به پاریس ریویو میگوید "حالا که دوباره قرآن را خواندهام میتوانم بگویم که از آنچه فکر میکردم خیلی بهتر است."
"قطعا میتوان آن را مثل هر متن مذهبی دیگری به طرق مختلف تعبیر کرد، ولی اگر آن را صادقانه بخوانیم میبینیم که جهاد تهاجمی عموما تجویز نشده و دعای خالی کفایت میکند. میتوانید بگویید که نظر من عوض شده."
"برای همین است که فکر نمیکنم ترس در نوشتن کتابم نقشی داشته. برعکس، احساس میکنم میتوانیم به شکلی از تعامل دست پیدا کنیم. اگر صادق باشم باید بگویم که بعید است فمینیستها بتوانند در این تعامل شرکت کنند ولی من و خیلیهای دیگر میتوانیم".
در پایان کتاب مشخص میشود که فرانسوا، قهرمان داستان ولبک، هم "به تعامل رسیده" و به امید اضافه حقوق و داشتن چند همسر برای تدریس به دانشگاه سوربن که حالا اسلامی شده برگشته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر