رمان آخرین انار دنیا نوشته بختیارعلی نویسنده کرد، حکایت انسان رانده شده است. انسان سرگردان و انسانی در جستجوی یافتن رازهایی که می تواند پاره های وجود متلاشی شده اش را پیوندی دوباره بزند و او را ساکن سرزمین موعودی کند که موطن وصل و قرار اوست.
در این رمان، انسان از انسان می گریزد و باز در جستجوی همو است که رنج سفر به تن می خرد و از هفت وادی حیرت و گمگشتگی عبور می کند. در حقیقت انسان در آخرین انار دنیا یک تن است با چهره هایی متفاوت و متضاد در مکان ها و زمانهای گوناگون.
او در این سفر گاه "مظفر صبحدم" می شود و پس از سالها اسارت و همجواری شن های بیابان، سفری بی نهایت را برای یافتن "سریاس های صبحدم" آغاز می کند. گاه "یعقوب صنوبر" می شود و از ویرانی دنیای انسانهای دیگر قصرهای مخوف تنهایی و وحشت خود را می سازد و وقتی به لبه پرتگاه پوچی و مرگ می رسد به آخرین کورسوی امید چنگ می اندازد و انسانی دیگر را به اسارت می کشد تا شاید بتواند در جوار هم کلام شدن با او، زندگی را آغازی دوباره کند.
گاه کودک می شود و به جستجوی یافتن آخرین انار دنیا سفر به قله ای دور و افسانه ای را آغاز می کند. گاهی هم در هیات مرموز "خواهران سپید" در میآید که مظهر عشقند و تن از عشق دور نگاه می دارند. زنانی که مردان تباه شده از جنگ را در سایه مهر خویش پناه میدهند و به آنها جانی دوباره برای سفر میبخشند.
واگویههای طولانی
آخرین انار دنیا حکایت تکاپوی انسان است بین امید و یاس، بین مرگ و زندگی و بین عشق و نفرت است و از آنجا که این گونه سفرها بستر متداوم خود را می طلبد، روایت نیز در این کتاب غالبا بسیار کند است و در بسیاری صفحات به واگویه های طولانی بدل می شود.
مخصوصا که نگاه عمیق نویسنده به مفاهیم و رویدادها و بافت شاعرانه متن، چنان در جای جای این روایت پیچیده شده است که خواننده بارها ناچار می شود دست از خواندن بکشد و مثل کسی که به دیدن مرموز ترین تابلوهای نقاشی جهان رفته باشد روبروی یک تابلو بایستد و به آنچه در اثر است و آنچه با دیدن اثر در او میگذرد خیره بماند.
این کتاب به سبک ریالیسم جادویی نوشته شده و نویسنده به خوبی توانسته است رنگ و بوی بومی ـ کردی به آن ببخشد.
داستان حول محور تحولات سیاسی و اجتماعی حاکم در اقلیم کردستان عراق در دهه های اخیر جریان دارد. تحولاتی که نگاهی تلخ و جبرگرا را در نویسنده رقم زده است: "این جهان را کوری خلق کرده، این زمین و زمان را کوری به وجود آورده " (ص ۲۱۲)
روایتی از سر نوشت دو نسل
در آخرین انار دنیا ما با دو نسل از انسان کرد روبرو هستیم که در لایه ای عمیق تر می تواند نماد دو نسل آدمی باشد در هر جای این کره خا کی که به سرنوشتی مشابه گرفتار می باشند. نسل والد که عمرش در جنگ و ویرانی و اسارت و یادهای آن می گذرد و نسل فرزندان که وارث ویرانی ها و بی کسی ها و دربدری هایی است که پدران باقی گذاشته اند.
سرنوشت تلخ نسل پدران که راه هایی متفاوت را رفته اند اما همه در یک جا به هم گره می خورد و آن یافتن دوباره ی فرزندانی است که در تمام سالهای جنگ مثل نطفه هایی حرام بی کس و تنها در جهان جنگ و خشونت تنها مانده اند.
یعقوب، در بحبوحه جنگ سه کودک را با یک نام "سریاس صبحدم" به پیر طریقی می سپارد تا تحت مراقبت های او جان سالم به در ببرند با این امید که روزی نام مشترکشان هر سه را به هم برساند. هر چند یعقوب سعی در فراموشی کودکان دارد اما یاد آنها چون زخمی کهنه همواره آتشی را در درونش زنده نگاه می دارد و مظفر صبحدم که سویه خیر و محکوم یعقوب صنوبر است خواهان احیای دوباره نسل سوخته بعد از خود است.
سرنوشت نسل پسران هم از جهاتی بی شباهت با سرنوشت پدرانشان نیست. کودکان یتیمی که در بستر جنگ رشد می کنند ادامه رنج پدران هستند با این تفاوت که آنها محکوم به سرنوشتی هستند که از پیش برایشان رقم خورده است.
سریاس بزرگ، رییس گاری چیان بازار می شود و مجبور است از صبح تا شام برای زنده ماندن خود و دوستانش بجنگد و در آخر جان خود را در این راه از دست بدهد زیرا که او مغلوب قدرت برتر اقتصاد مسلح به گلوله است.
سریاس دوم، از کودکی در دست جنگسالاران، زورگیری و خشونت را می آموزد و با اینکه کشتن تنها کاری است که به زندگیش معنا می بخشد، در زیر آخرین انار دنیا می فهمد که به زندگی عشق می ورزد اما او محکوم به زندان نفرت است و در پی انکار هویت سوخته خویش.
سریاس سوم که به لاشه بی صدایی در کنج بیمارستانی بدل شده است، چشمان خاموش و بی سوال سریاس هاست به سمت جهانی که آنها را به این روزگار انداخته است.
هر سه سریاس، اناری بلورین در دست دارند که راز نهفته در آن، آنها را به یکدیگر وصل می کند اما دریغ که عمر کوتاه و تن شرحه شرحه شان به آنها مجال دست یافتن به این راز را نمی دهد.
سفر به درون دست نخورده آدمی
مظفر صبحدم اما در جستجوی سریاس خود هر قدر بیشتر پیش می رود این نسل سوخته را بیشتر می شناسد. با محمد دل شیشه که جانش را در راه یافتن راز انارها و ابتلا به عشق در این مسیر از دست می دهد آشنا می شود. با ندیم شاهزاده ای کور آشنا می شود که در پی پیدا کردن راز انار به تمام سرزمین ها سفر می کند و خواهران سپید را می یابد که روان رنجورش را در پناه مهر خویش می گیرند و در راه یافتن فرزند یاری اش می کنند. گویا این انار همان درون دست ناخورده و پاک آدمی است که عشق را می شناسد.
در پایان این سفر آنچه دستگیر مظفر صبحدم می شود، نقطه شروع سفری بی نهایت است در انسان و برای انسان: "در این سفر دور و دراز سریاس اصلی و فرزند واقعی خودم را پیدا نکردم بلکه تمام جهانی را دیدم که سریاس در آن مفقود شده بود. سریاس نام دیگر آدمی است. آدم هایی که بی وجود خدا در این جهان می سوزند و برمی خیزند و رانده می شوند و باز می گردند" (ص ۳۲۲)
و چنین است که رمان آخرین انار دنیا، مرزهای زمان و مکان را می شکافد و حکایتی می شود که هر انسانی به گونه ای می تواند خود را در پیچ و خم آن بیابد و به جستجوی رازهای ناشناخته سفری را آغاز کند.
شناسنامه کتاب
نام: آخرین انار دنیا
نویسنده: بختیارعلی
مترجمان فارسی: مریوان حلبچهای/آرش سنجابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر